#تیام_پارت_149


با صدای محکمی گفت:

- خواهش می کنم،تیام. باید از همدیگه جدا بشیم.

- یعنی برات مهم نیست از همدیگه جدا بشیم و با یکی دیگه ازدوج کنم.

از شدت عصبانیت فکش رو منقبض شد ولی چیزی نگفت، نمی خواستم احساساتش رو سرکوب کنه، می دونستم با این حرفم دیونش می کنم و ممکنه عکس العمل بدی نشون بده، برام مهم نبود که حتی بهم سیلی بزنه ولی باید حرف دلم رو بهش می زدم:

برات مهم نیست توی آغوش یه مرد دیگه باشم.

با عصبانیت چشمای قرمزش رو بهم دوخت وگفت:

اگه جرات داری یه بار دیگه بگو چی گفتی؟

خودم رو براش لوس کردم و بوسیدمش، صورتش رو نوازش کردم و گفتم:

می خوام تا آخر عمر زنت باشم حتی اگه باهام زندگی نکنی چون نمی تونم مرد دیگه ای رو به جای تو تصور کنم.

با صدای گرفته ای گفت:


romangram.com | @romangram_com