#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_84
_کیت من....
کیت جیغ کشید:
_ازت متنفرم جیک!!!!متنفر!!!!
و بسرعت خود را به اریک رساند...ایان بالای سرش بود و سعی میکرد او را به زندگی باز گرداند...ولی بی فایده بود...او گرگینه بود و خون ایان روی بدنش هیچ تاثیری نداشت....اشک های کیت سرازیر شدند و خود را در نزد ایان رها کرد....
استفنی با وحشت به بدن بیروح اریک و سلاح چوبی جیک نگاه کرد....
_تو چیکار کردی جیک؟!!!
_استفنی من...واقعا متاسفم!کاری از دستم بر نمیومد!!!
جیک با کمری خمیده و بغضی که در گلو داشت روی زمین کنار جنازه ی سرد اریک زانو زد....
در چند قدمی آن حادثه مانوئلا سربلند و پیروزمندانه لبخند میزد....هیچ نقشه ای به پای نقشه های او نمیرسید!با اینکار یکی دیگر از گرگینه ها نابود شده بود بدون اینکه بدست خودش کشته شود یا زندگی خودش به خطر بیفتد!
romangram.com | @romangram_com