#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_80

_پس برای چی....

استفنی بدون اینکه به جیک فرصتی دهد تا حرفش را تمام کند سرش را جلو برد و حرف او را قطع کرد...

جیک که از حرکت بی مقدمه ی استفنی شوکه شده بود با حیرت نگاهش کرد...

استفنی سرش را پایین انداخت و درحالی که سعی میکرد دلیل آن کار را برای جیک توضیح دهد گفت:

_خوب...من...من.....ام...جیک من دوست دارم!

جیک سکوت کرد....نمیدانست چه بگوید...

_متاسفم که اینکارو کردم ولی.....

_استف!من...من هنوز کیت رو دوست دارم!هنوز از داشتنش نا امید...

_تو میدونی که نمیتونی اونو داشته باشی جیک!اون دیگه برنمیگرده...من میدونم فراموش کردنش سخته ولی....ولی یه رابطه ی جدید میتونه کمکت کنه تا...


romangram.com | @romangram_com