#طلسم_شدگان_پارت_98
سفیده رو جدا هم زدم ، یاسی شکر رو داخل زرده ریخت و اون رو هم هم زدم و همزمان حواسم بود به صحبتهای رد و بدل شده بین مینا خانم و خاله و یاسی هرچند صدای همزن گاهی نمیذاشت واضح بشنوم .
-اِ ...خاله دلت میاد ، من همیشه حرفه ای ترم وگرنه رامش اصلاً اشپز خوبی نیست ، نگاه به ساکتیش نکن.
همزن رو خاموش کردم و لبخندی زدم : اینو راست میگه خاله من نه اینکه اشپزی بلد نباسم فقط زیادی حواسم پرته ، یه بار یاسی قورمه سبزی درست کرده بود بهم گفت برنجش با تو ، منم اومدم برنج و ابکش کردم و انوقت به جای اینکه برنج و بعد از ابکش کردن بریزم تو قابلمه ی خالی ریختم تو قابلمه ی خورش .
خاله و مینا خانم بلند خندیدند : جدی که نمیگی ؟!
-تازه خاله این یه نمونه از کاراشه : اون قضیه ی کتلت درست کردنتو بگم ؟
خندیدم : بگو .
یاسی چند قطره اسانس داخل زرده ریخت و سفید و زرده رو مخلوط کرد ، ارده الک شده رو که با وانیل و پکینگ پودر قاطیش کرده بودیم داخل مخلوط ریخت و با دست هم زد . .
-قبل از اینکه بگی ، یاسی جان چرا با دستت هم میزنی ؟
-تو دستورش نوشته ، دستامم تمیزه .
-عزیزم کاش دست کش میکردی دستت .
یاسی سریع در برابر این حرفع مینا خانم اعتراض کرد : ول کن خاله مینا هر میکروبی ام باشه با گرما میمیره .
خاله سری تکان داد : امان از دست شما دوتا ، خب حالا قضیه ی کتلتو بگو.
کاغذ روغنی رو که یاسی روی سینی پهن کرده بود مرتب تر کردم و مواد رو روی اون ریختم و با دست سطحشو صاف کردم و به دست خاله دادم تا داخل فر بذاره .
مینا خانم که با چشماش حرکت دستامونو دنبال میکرد دوباره معترض شد :
-وای اگه الوند الان اینجا بود و اشپزی شما دوتا رو میدید دیگه لب به هیچ غذایی تو دنبا نمیزد .
با اومدن اسم الوند گوشهام تیز شد و قلبم تند تر تپید . نفس عمیقی کشیدم تا ریتم تپش هام منظم شه ، حالم رو نمیفهمیدم چرا این ادم با اسمش اینجوری رو حالاتم تاثیر گذاشت .
-وای مینا جون من نمیدونم این الوند چرا اینجوری شده ؟
-عمه هاش اینجوری بارش اوردن ، میدونی که الوندم حسابی عمه هاشو قبول داره .
یاسی با لبخند رو کرد سمت مینا خانم : من یه پیشنهاد دارم از این کیک میدیم به الوند خان وقتی که خوردش بهش دستور پختشم میگیم مخصوصاً این تیکه ی اخر ، اصلا خودم واسش میگم که چطور با دستام این خمیر و با مواد دیگه قاطی میکردم .
romangram.com | @romangram_com