#تنهایی_رها_پارت_155



_نه بابا همه جارو تمیز نمی کنم فقط روی پله ها و کمی جلوتر رو تمیز می کنم زود تمام می شه...باغبان میاد که ماشالله اونم کاربراش پیش آمده

ظرفها کم بود زود شستم و رفتم داخل حیاط به دکتر کمک کنم به اطرافم نگاه کردم سگ نبود با خیال راحت جلو رفتم.

آقاامین اجازه بدین کمک کنم.کمر راست کرد

- نه لازم نیست.

ولی توجه نکردم.

برگهارو ریختم توی جعبه باد سردی می وزید زمستان داشت از راه می رسیدناگهان یادم آمد که تازه از حمام بیرون آمده و بدون لباس گرم یاکلاه مشغول تمیزی حیاطه باشتاب گفتم:

_دکتر بدون لباس گرم آمدید بیرون هوا خیلی سرده تازه سرتون خیس بود.

-نگران نباشید سردم نیست سرم خشکه از این جهت ممنون..درضمن منو امین صدا کن سرمو پایین انداختم

_ چشم..ولی باید چیزگرمی می پوشیدید.

_ولش کن سخت نگیر حالا می ریم تو خونه.

بی توجه به حرف دکتر به داخل خونه رفتم و از چوب رختی جلوی در کاپشنشو رو آوردم.کاپشن رو بغل کردم و بوییدم بوی عطرش به مشامم رسید.از در خارج شدم.و چند پله پایین رفتم که باز با صدای سگ دکتر جیغ زدم سگ داشت به من نزدیک می شد که نمی دانستم برم داخل یا به طرف امین برم راه برگشتی نداشتم سگ کنارم قرار گرفته بود و چند قدم با من فاصله داشت.

پا به فرار گذاشتم سگ هم دنبال من.

دکتر کمک کنید بلند بلند جیغ می زدم دکتر که متوجه من شد به سرعت به طرفم دوید تا من کمتر بترسم بهش رسیدم من دور دکتر می چرخیدم و سگ هم دنبال من و اصلا به حرف دکتر گوش نمی داد تا بالاخره با فریاد دکتر سگ آرام شد.





منو بغل کرد و صفت گرفت آرام دم گوشم گفت:

romangram.com | @romangram_com