#تلنگر_سیاه_پارت_96
سری تکون دادم و گفتم :
اشکال نداره.
وقتی به سمت اتاق رفت ، خواستم دنبالش برم که با حرکت صندلی ، سر جام ایستادم.
صندلی به طور خودکار شروع به تکون خوردن کرد و دوباره اون اهنگ فرانسوی اروم که متوقفش کرده بودم پخش شد.
سوگل.
اب دهنم رو با ترس قورت دادم و به اون صندلی خیره شدم.
خواستم از جام تکون بخورم که چشمام سیاهی رفت و انگار که تو زمان سفر کرده باشم خودم رو دیدم که داشتم دنبال یه بچه می دویدم.
*سوگل.. سوگل.. اگه میتونی منو بگ..یر. اگه نتونی من بیسکویت ها رو میخورمااا*
خواستم بچه رو بگیرم که پام لیز خورد و به زمین افتادم.
و زدم زیر گریه.
با احساس طر بودن گونه هام به خودم اومدم.
واقعاا افتاده بودم. مثل بچگیام و گریه کرده بودم.
نگاهی به سالن کردم و با حرص از جام بلند شدم.
درحالی که گرامافون رو خاموش می کردم ، به سمت اتاق رفتم و با خودم زمزمه کردم :
لعنت به این خونه که همه چیز رو به یادم میااره.
وارد اتاق شدم و خواستم سر جای قبلیم بخوابم که با دیدن چشمای باز دلنواز که به سقف زل زده بودن منصرف شدم.
اروم جوری که بچه ها بیدار نشن گفتم :
دلنواز چرا نمی خوابی؟
سرش رو به سمتم برگردوند و گفت :
romangram.com | @romangram_com