#تحمل_کن_دلم_پارت_29
به مرز دریا می رسم
دریا خود خود تویی
که غرق طوفان تو ام
شب غرق زیبایی می شه
وقتی نگاهت می کنم
دریا خود خود تویی
که غرق طوفان توام
شب غرق زیبایی می شه
وقتی نگاهت می کنم
سردی ولی کنار تو
با شعله ها همنفسم
شبی کویری ام ولی
با تو به بارون می رسم
تلخی ولی با بودنت
دیونه می شم دم به دم
شیرینی زندگی رو
نفس نفس حس می کنم
••••••
محوه صدای دلنشینش شدم. خیلی خیلی خوب میخوند. یعنی واقعا اون لحظه بهترین حس رو داشتم.
دریا.گیتار.آهنگبابک و......
انگار همه چیز جمع شده بودن تا منو خوشحال کنن
تمام مدتی که داشت میخوند فقط به من نگاه میکرد. با اون چشای مشکی و یخیش کل وجودمو یخبندان میکرد.
بعد از اینکه خوندنش تموم شد گفت:
_ خب چطور بود؟
_عالی
دم دم های صبح بود و هوا یکمی سوز داشت. ما هم یادمون رفته بود با خودمون پتو ببریم. البته دوباره پسرا بساط آتیش و به پا کرده بودن اما خیلی کوچیک تر از قبلی بازم سردمون بود.
آوین خاک برسر شب داشت میومد لباس گرم پوشیده بود و الان هم به من که چونه ام میلرزید میخندید
عرشیا منو تو آغوش گرمش فشورد و گفت:
romangram.com | @romangram_com