#تحمل_کن_دلم_پارت_28


_ واااایی من خسته شدم از این همه چرت و پرت گفتن. الان فقط یک سافت گذاشته ساعت تازه ۱۲ شبه تا ساعت ۵ صبح قراره این همه مضخرف تحویل هم دیگه بدیم؟

عرشیا: تو میگی چیکار کنیم؟

آوین: اون گیتار صاب مرده رو بردار بده به رایان و آرنیکابذار یه چیزی بخونن برامون.

عرشیا گیتار رو از امیر گرفت و داد به من.

امیر: به نظرم آرنیکا بزنه رایان بخونه.

همه موافقت کردن. روبه رایان گفتم:

_ میشه اون آهنگی که من میگمو بخونی؟ آخه اومدیم دریا خیلی به حال و هوای اینجا میخوره.

رایان چشمکی زد که دلم براش غش رفت و گفت:

_ هرچی شما بگید بانو!

_ لطفا آهنگ دریا از بابک جهانبخش رو بخون.

چشای رایان برقی زد و شروع کرد به خوندن. منم با گیتار مینواختم.

_ سردی ولی کنار تو

با شعله ها همنفسم

شبی کویری ام ولی

با تو به بارون می رسم

تلخی ولی با بودنت

دیونه می شم دم به دم

شیرینی زندگی رو

نفس نفس حس می کنم

ساکتی اما تو چشات

غوغای نور و شبنمه

می ترسم از رسیدنه

آینده ای که مبهمه

با تو یه دنیا شادی ام

اگرچه دور و بی کسم

از خشکی نگاه تو

به مرز دریا می رسم


romangram.com | @romangram_com