رمان ثروت عشق

#ثروت_عشق_پارت_80

- بله استاد؟
- اتفاقی افتاده؟
- چطور استاد؟
- امروز اصلا حواستون سرکلاس جمع نبود. به نظر میومد فکرتان جایی مشغول است.
- اوه بله؛ راستش استاد... یکی از دوستان نزدیکم به طرزی دردناک فوت کرده اند. هم دوستم بود، هم همسایه.
- اوه، من واقعا متاسفم. تسلیت عرض میکنم.
- خدا رفتگان شما رو هم بیامرزد.
- متاسفم که معطلتان کردم. میتونید برید.
- با اجازه استاد.
- خدانگهدار.
- خداحافظ.

بعد از کلاس پیش شهاب رفتم تا حالش رو بپرسم.
- کلاس خوب بود؟
- آره.
- راستی، با بچه ها هماهنگ کردم از این به بعد یه گروه همراهت باشند تا هرکسی رو که اطرافت مشکوک میزنه رو زیرنظر داشته باشند. خودم هم جزوشون خواهم بود.

romangram.com | @romangram_com