#سنگ_قلب_مغرور_پارت_45

با صدایی که توش حرصو عصبانیتم مو ج میزد و لی با تن آروم گفتم:

ـآقای رییس! فکر نمی کنم سرخ بودن گونه هام به شما مربوط باشه. .شما فرض کن رژگونمو زیاد زدم. ماشاالله توی این زمینه حرفه ای هستی و صاحب تشخیص... حالا که درست حدس زدین بهم مرخصی میدین؟

دستاشو از هم باز کردو لم داد به مبل . دستاشو گذاشت روی لبه های مبل .انگار داره فیلم میبینه .

نگاهشو بهم دوخت. با این کارش آتیش گرفتم. اما نباید بفهمه درونم چه خبره. زدم به بی خیالی اما نمیدونم موفق شدم یا نه ؟

صداش اومد:

ـ نه فکر نکنم تو تا حالا رژگونه به دست گرفته باشی چه برسه به اینکه بخوای ازش استفاده کنی. اهل این یه قلم نیستی ...... دلقک کوچولو....البته یکم به خودت برسی بد نیس شاید از ماست بودن دربیای اونوقت شاید درصد شانست بالاتر بره!

................دلقک بودن تنها کافی نیست..........................

آتیش گرفتم. هی میخوام دهن واموندمو باز نکنم.

بزنم به در بیخیالی .

ولی این کنایه هاش ؛ این نیش زدنهاش نمیذاره.

اگه جوابشو ندم خودمو همین جا در میزنم.

باحرص از سر جام بلند شدم باصدای بلندی بهش گفتم:

ـاینکه وسایل آرایشی به دست گرفتم یا نه به خودم مربوطه!


romangram.com | @romangram_com