#رویای_واریا_پارت_88

با این جمله مادام دوفلوت همه ساکت شدند و صدای دیگر در اتاق شنیده نشد و همه سراپا گوش خیره به واریا چشم دوختند .واریا که فکر نمی کرد در مقابل چنین موقعیتی قرار بگیرد دستپاچه و گیج شده بود .یاد اوری پرواز باعث خشک شدن دهان واریا شده بود و نمی دانست چکار باید بکند .در اینجا یان به کمک او امد و اینچنین گفت :

-این اولین مرتبه بود که دوشیزه ....واریا با هواپیما سفر می کردند .اقای دوفلوت جمله یان را تکمیل کرد :خوب اخرین مرتبه هم نخواهد بود .وقتی ازدواج کردید ،بعضی وقتها باید حتما ًبه ما سر بزنید .من همیشه به همسرم این رو می گویم که خوب نیست که بازرگانان و تجار بدون همسرانشان سفر کنند واقعا ًحیفه که انها همراهشان نباشند .ولی متأسفانه همسر من خیل به این کار تمایل نداره و همیشه کار زیاد رو بهونه می کنه و همراه من نمی اید .خیلی خنده داره !اگر خانما همسران خود را در سفر های تجاری همراهی کنند انها به مراتب موفق تر خواهند بود .به علاوه وجود انها فضای کنفرانسها جلسات را زیبا تر می کند .و اما در مورد شما مادموازل به نظر من کسل کننده ترین بحثها و جلسات به واسطه وجود شما تبدیل به زیباترین خواهد شد فقط به واسطه وجود شما .

واریا با لبخند گرمی تشکر کرد و با کنایه گفت :از لطف شما متشکرم ،ولی مطمئنا ً همسر اینده من خیلی با شما موافق نیست .چون او بیشتر ترجیح می دهد که تنها سفر کند .

-آه شما اشتباه می کنید .جمله دوفلوت با امدن پیشخدمت که داخل اتاق شد و چیزی به خانم دوفلوت گفت ،نا تمام ماند.یان هم در جواب کنایه واریا که باخنده بیان کرده بد این طور اضافه کرد :

-بله درسته .به نظر من تجارت مسئله مهمی محسوب می شه و به تمرکز حواس احتیاج دارد .وجود خانمها این تمرکز را از بین می برد .

خانم دوفلوت از پیشخدمت پرسید :چیه چکار داری؟

پیشخدمت هم انجه گفته بود را تکرار کرد وخانم دوفلوت به طرف واریا برگشت و گفت :

-مثل اینکه شما را تلفنی کار دارند .مادموازل .

-ولی این امکان نداره ،کسی اینجا با من کاری نداره .


romangram.com | @romangram_com