#رویای_واریا_پارت_102

دختر مستخدمی را که پایین دیده بود وارد اتاقش شد .واریا فکر کرد او برای کمک امده است .ولی برخلاف تصور ورایا او از زیر پیش بندش یک نامه بیرون اورد و ان را به دست واریا داد و گفت :برایشما .واریا که نمی دانست این نامه از طرف چه کسی است ،با تعجب فراوان پرسید :برای من ؟

-بله یک اقا به من گفت وقتی شما تنها هستید این نامه را به شما بدهم .او گفت شما امشب برای قدم زدن بیرون می روید .

یک لحظهن خواست بگوید نه ،ولی با خودش فکر کرد چرا نه ؟پییر که ترتیب همه چیز را داده است .مقز پییر واقعا ًکار می کند .اوطوری برنامه ریزی کرده بدون اینکه کسی چیزی بفهمد نامه اش به دست واریا برسد .به این ترتیب اگر امشب به دیدن پییر برود لابد به راحتی هم می تواند به خانه برگردد .

واریا نامه را گرفت و از ان دختر تشکر کرد و گفت :خیلی متشکرم شما خیلی با نزاکت و با ادب هستید .مستخدم از اتاق واریا خارج شد و او هم مشغول خواند نامه شد .روی نامه فقط چند کلمه نوشته شده بود ."امشب منتظرت هستم نه فقط امشب همیشه ،پییر !"از خواندن نامه چنان دچار هیجان شده بود که چند مرتبهان را خواند .واریا هیچ سر در نمی اورد که چگونه همزمان در مسیر دو واقعه قرار گرفته .اولی نسبتا ًترسناک و باشکوه ،دومی تا حدی ترسناک اما توأم با شادی و سرگرمی و ماجراجویی.

با توجه به تپش قلبی که پیدا کرده بود شاید چیزی مثل عشق به سراغش امده .او مات و گیج چند دقیقه وسط اتاق ایستاد و خیره به نامه ای که در دستش بود نگاه می کرد و با خود تکرار می کرد :من باید بروم ،چرا نروم ؟



واریا ارام و بی صدا از پله ها پایین امد .ولی هرچه سعی می کرد بی صدا باشد موفق نمی شد .صدای برخورد پاشنه کفش او با پله های صیقل خورده بسیار زیاد بود .

او تقریبا ًتصمیم گرفته بود به دیدن پییر نرود .چون از این دیدار می ترسید و نمی خواست خودش را داخل ماجرایی کند که شاید صحیح نبود .قلبش هم این طور گواهی می داد .وقتی برای خواب و استراحت به اتاقش رفت حتی لباسش را عوض نکرد .داخل اتاقش مرتب قدم می زد و فکر می کرد .

تصمیم گرفتن برایش مشکل شده بود و او با خودش سخت درگیر شده بود .پیش خود می گفت :واقعا ًمسخرست !من یک ادم ازادی هستم پس چرا نباید از زندگی لذت ببرم ؟از طرف دیگر عقل او می گفت :نه !تو با جناب ادوارد قرار گذاشتی و بابت ان پول گرفتی .پس باید نسبت به ان احساس مسئولیت کنی و نقشت را خوب بازی کنی .


romangram.com | @romangram_com