#ریما_پارت_50
رایان:منتظر ریمام.
یعنی برو گم شو!
با ناز یه ایش گفت وادامه داد:خوب نیست جوون عاقل و بالغی مثل شما انقدر به خواهرش وابسته باشه!
با خونسردیه ذاتیم گفتم:ریما خواهر خونیه من نیست!
پریما:ولی در هر صورت شما مثل خواهر و برادر بزرگ شدین!همه شما رو برادر ریما خانوم میدونن!
اومدم جوابشو بدم که با صدای رضا توجهم به جمع،جلب شد.
رضا:بـــه بـــه!به این میگن رئیس!یعنی چند درصد از جوونای مملکت رئیس به این خوشکلی دارن؟خدا سایشو رو سرمون حفظ کنه!
صدای رضا و پریما که با حرص داشت زر زر میکرد واسم مثل مز مز پشه بود!تموم وجودم شده بود چشم و زل زده بودم به فرشته ی رو به روم!انقدر ضایع نگاش میکردم که کلافه شد!برگشت سمتم و با سر پرسید چیه؟منم که دیدم اوضاع خرابه سرمو به نشونه ی هیچی تکون دادم.
تو کل مهمونی نگاهم روش بود،وقتی از زیر نگاهم فرار میکرد و میرفت پیش رادین آتیش میگرفتم!دیگه حساب مشروبی که میخوردم دستم نبود.یه گشه واستاده بودم و لیوان مشروبم رو تو دستم تکون میدادم.یه نفر زد رو پشتم.هنوز مست نشده بودم،خمار بودم ولی هنوز کاملا میفهمیدم اطرافم چه خبره!رادین بود.
رادین:چند وقته فهمیدی؟
یه جرعه خوردم و سوالی نگاش کردم.
با چشماش به ریما اشاره کرد و گفت:چند وقته فهمیدی ریما رو میخوای؟
مشروب پرید تو گلوم و به سرفه افتادم!
میگن خر طرف از پل رد شه مشکلش حله،میگن گاو طرف زاییده یعنی طرف مشکلی براش پیش اومده...حالا تکلیف من چیه که خرم سر پل زایید.....ها؟
رادین یه نگاه بهم انداخت و خندید!
رادین:ببند دهنتو بابا توش مگس میره!
romangram.com | @romangram_com