#ریما_پارت_51


شکه گفتم:من...من..

رادین:تکذیب نکن که میزنم خوردت میکنم!در ضمن تو هم نمیتونی منو بزنی چون حق تقدم با منه،گفته باشم!

رایان:از...از کجا فهمیدی؟

رادین:از همون روز اول ضایع بود!وقتی ریما رو بغل میکردم و بوسش میکردم تو چشمات میخوندم که میخوای منو بگیری زیر مشت و لگد! خیلی ضایع حرص میخوری داداش!

نمیدونستم چی بگم.لیوانمو ازم گرفت و یکم ازش خورد.

رادین:ریما هر چقدر تو هک و روابط تجاری نابغه باشه تو احساسات ضعیفه!نمیگم اساساتی نیست،هست ولی درک احساسات براش سخته!سعس نکن با رفتارای پنهونی مثل غیرتی شدن و چشم و ابرو اومدن بهش بفهمونی.یا عملی ثابت کن یا مستقیم بهش بگو!

متعجب گفتم:یعنی تو...تو با رابطمون مشکلی نداری؟

شونشو انداخت بالا و گفت:هر دوتون بالغین ،در ضمن تو این مدت خوب فهمیدم که ریما خیلی دوست داره!

پوزخند رو لبم جا خشک کرد!

رایان:اون منو مثل داداشش میدونه!ندیدی بهم میگه داداش؟

رایان با خنده گفت:تو هم هر دفعه پاچشو میگیری!

یه ذره نگام کرد و جدی ادامه داد:علاقه رو بهت داره!فقط باید یه ذره روش کار کنی تا بتونی نوع علاقش رو تغییر بدی!

رایان:یعنی میشه؟

رادین:هر چیزی که بخوای امکان پذیره!

لیوانمو داد دستم و رفت.ته مونده ی لیوانم رو هم سر کشیدم و رو نزدیک ترین صندلی نشستم و سرمو گرفتم تو دستم.

بعد چند دقیقه صدای عصبیش رو از نزدیکم شنیدم.

romangram.com | @romangram_com