#ریما_پارت_49
مرتضی پاشایی.امــشب میخوای بری بدون من/خیـسه چشای نمیه جون من/ حــرفام نم...
سریع زدم آهنگ بعد!
رادین:چرا عوضش کردی؟قشنگ بود که!
ریما:اصلا از آهنگش خوشم نمیاد!بی خیال!
دیگه رادین چیزی نگفت و منم هیچی از آهنگای بعدش حالیم نشد!تا خونه ی ماهرخ مدام با خودم تکرار میکردم،من چم شده؟ با رادین رفتیم تو.ماهرخ جون کلی قربون صدقه ی رادین رفت و باعث و بانیه زندانی شدنش رو کلی نفرین کرد!فکر کنم امشب همشون سقط بشن از بس ماهرخ نفرینشون کرد!پسرا همشون با دوست دختراشون اومده بودن.این وسط فقط رایان و رادین تک پر بودن!رایان که هر وقت این موضوع رو پیش میکشم چشم غره میره و میگه لازم نکرده!واسه رادینم خودم آستین بالا میزنم.یه نگاه به میز انداختم.به به ماهرخ جون کولاک کرده!رو میز پر بود از انواع غذا ها و پیش غذاها و البته مشروب و مزه هاشون!با استرس یه نگاه به رایان انداختم که بین پسرا نشسته بود و هنوز منو ندیده بود.نمیدونم چرا چند وقته میترسم رایان مست کنه!شاید...شاید بخاطر اتفاق دفعه ی قبل باشه!هنوز به رایان نگاه میکردم که ماهرخ جون بدو بدو اومد سمتم.ماشا الله با این سنش چه چست و چابکه!لااقل 78 رو شاخشه!
ماهرخ:تو که هنوز لباسات تنته مادر!برو برو تو اون اتاق لباساتو عوض کن.
خندم گرفت!داشت منو هل میداد!تو آیینه یه نگاه دیگه به خودم انداختم.دیگه هیچ راهی نداشتم!از اتاق مستقیم رفتم تو آشپز خونه. ماهرخ جون تا منو دید زد تو صورتش.
ماهرخ:اوا مادر تو اینجا چیکار میکنی؟برو برو جوونیتو بکن!دیگه کاری نمونده!
با تعجب گفتم:اومدم آب بخورم!
اصلا به روی خودش نیاورد!یه لیوان آب داد دستم و منو از آشپزخونه انداخت بیرون.یه دستی به لباسم کشیدم و رفتم سمت جمع.استرس داشتم...به حق چیزای ندیده!
*************************************************
رایان**
مدام تو جمع چشم میچرخوندم بلکه بتونم پیداش کنم.یه لحظه یه نفر رفت تو آشپز خونه.حس کردم ریمام بود.ریمام؟خود به خود نیشم شل شد.هنوز میخ بودم رو در آشپزخونه که یه نفر تقریبا خودشو انداخت روم!برگشتم سمتش دیدم پریما خواهر پریا دوست دختر امیر سعی داره بیاد تو بغلم!یه خورده رفتم سمت مخالفش.
رایان:ببخشید پریما خانوم چیزی میخواین؟
با عشوه به موهاش یه تابی داد و گفت:بله!یه هم زبون.مثل اینکه شما هم تنهایین!
سعی کردم نخندم!نمیدونم چرا هر وقت این دختر رو میدیدم یاد بستنی پریمای میهن میوفتادم!اون یارو هست که تو تبلیغات داره گلف بازی میکنه شانسش (...)یده بود توپ دم سوراخ وامیسته،یهو یارو شاد میگه: و حالـــــا!پریما!خندمو قورت دادم.
romangram.com | @romangram_com