#ریما_پارت_150


تند تند سرمو با ذوق تکون دادم!

مانی:نگفتم؟نگفتم توالت جواب میده؟

سریع آروم گفتم:برو کاغذا رو بیار.

مانی با نیش باز درحالیکه بلند بلند حرف میزد ورقه ها رو از زیر پیراهنش درآورد و با یه خودکار از تو جیبش داد بهم.

مانی:حالا تو برو یه ذره دیگه زور بزن شاید موفق شدی!منم میرم برات نبات درست کنم!

با خنده گفتم:کثیف!

مانی:راستی زیاد اون تو نمون موهات میریزه کچل میشی!

با خنده رو توالت فرنگی نشستم.تمیز بود چون هیچ کدوممون ازش استفاده نمیکردیم.ورقه ها رو مرتب کردم و یه نگاه به اعداد مشخص شده انداختم.تابحال یادم اومده بود که یه سال پیش تو کتابخونه تهران یه کتاب در مورد رمز گشایی اعدادی که ضریب عدد خاصی هستن رو خونده بودم.

خب اول باید عدد ها رو از کوچیک به بزرگ مرتب بنویسیم.بعد تک تکشون رو به ضریب تقسیم کنیم و اعداد بدست اومده رو در عدد بعدیشون ضرب کینم و تهش به هر عدد بدست اومده تعداد کل اعداد رو اضافه کنیم!

خب..اینم از این!یه نگاه به اعداد انداختم.از 30 تا 60 بود.این دیگه دست مانی رو میبوسه!

کاغذا رو تا کردم و گذاشتم تو جیبم.شکممو گرفتم و با حال زار رفتم بیرون.حالا باید جامو با مانی عوض کنم...باید بفهمیم کابوس تاریک چی میخواد بهمون بگه!اون قصد داره یه چیزی بهمون حالی کنه ولی......سخته که بخوای منظور یه نابغه ی تمام عیار رو درک کنی!

رفتم تو آشپزخونه دیدم مانی نشسته پشت میز و داره چایی نبات میخوره!

سانیار:من دل درد دارم!تو چرا داری خودتو خفه میکنی؟

مانی:خی چایی نبات دوست دارم!اصلا به تو چه؟

نشستم کنارش و کاغذا رو از تو جیبم درآوردم و از زیر میز گذاشتم رو پاش.مانی بیخیال یه قلوپ دیگه از چاییش خورد و یه قند انداخت دهنش و شروع کرد به گاز زدن!

با حرص زدم پس گردنش و گفتم:میبندی یا بزنم خوردش کنم؟

romangram.com | @romangram_com