#ریما_پارت_105
سریع زیر بغلش رو گرفتم و بردمش سمت تخت و آروم خوابوندمش رو تخت.
ریما:رایان جان نفس عمیق بکش الان میام.
سریع رفتم سمت کیفم و از توش قرصای رایان رو پیدا کردم.تموم بچه ها از جمله خودم یه نمونه از قرصای رایان دستشون هست که اگه رایان نیاز داشت و دم دستش نبود بهش برسونن.وقتی رسیدم به تخت روی تخت نبود!هل شدم و رفتم سمت در.دیدم با نیش باز داره تو راهرو عقب عقب میره!
رایان:اگه فیلم نمیومدم میگرفتیم تلکم میکردی!
اخمام رفت تو هم و با حرص رفتم سمتش که یهو اخماش رفت تو هم و با قدمای بلند اومد سمتم!متعجب سر جام واستادم.عصبانیتم جاشو به بهت داده بود!وقتی رسید بهم دستمو گرفت و با خودش کشید سمت اتاق.رفتیم تو و درو بست.صدام در نیومد!هنوز تو بهت بودم.
با حرصی که کاملا تو صداش معلوم بود گفت:همینجوری تا کجا میخواستی دنبالم بیای؟برات مهم نبود که بقیه با این وضع ببیننت؟
وضع؟کدوم وضع؟یه نگاه به خودم انداختم….و…..ای داد و بیداد!من همینجوری رفته بودم تو راهرو؟با لباس زیر؟میدونستم عصبیه و اگه چیزی بگم عصبی تر میشه پس ترجیح دادم ساکت شم و چیزی نگم!منوبرد تو اتاق و دستمو ول کرد و رفت سمت کمدم.یکی یکی لباسام رو درمیاورد و نگاه میکرد!
رایان:سبزه بهت نمیاد…زرده،از زرد بدم میاد!زیادی قرمزه تو چشمه…زیادی بازه،همه ی جونت پیداست و ….!
دیگه داشت اعصابم رو خورد میکرد،تموم کمدم رو بهم ریخت!بالاخره به یه بلوز آستین سه ربع مشکی.قرمز رضایت داد.با نیش باز اومد سمتم.عصبی و دست به کمر نگاش میکردم!
رایان:اخماتو واکن قربونت بچرخم!اخم اصلا بهت نمیاد!
اومد رو به روم واستاد و اول یه ذره زل زل خیره شد رو بالاتنم که باز داشت رو اعصابم میرفت!به زور نگاشو گرفت و زل زد تو چشمام.وقتی چشمای عصبیم رو دید نیشش رو باز کرد.
مظلوم گفت:خوب خوشکلن نمیشه نگاه نکرد!
بعد بیخیال اول بند لباس زیرم رو که برگشته بود درست کرد بعد سریع خم شد و استخون ترقوم رو بوسید!
ناخودآگاه چشمام بسته شد!دست خودم نبود…زیادی رو استخون ترقوم حساس بودم!چشمامو که باز کردم دیدم شیطون زل زده به من!
با شیطنت گفت:میخوای ناهارو بی خیال شیم…نگاه خمارشو دوخت رو بالا تنم و لرزون گفت:بریم بخوابیم؟
دیدم وضعش خیلی خرابه!سریع لباسمو از دستش گرفتم و دویدم سمت در!
romangram.com | @romangram_com