#پسرای_بازیگوش_پارت_94
_کدوم بیمارستان بردش ؟
میلادم"
امیرو حسین رفتن بیمارستان تا از حال دریا مطلع بشن ،منم مهمونی رو یه جوری سرهم آوردمو، دوستانه بچهارو از خونه بیرون انداختم.
به امیر علی سرزدم ،به نظر میومد خواب باشه
درو به ارومی بستم،دراتاق رضا رو که باز کردم فکم به زمین چسبید،باجیغی که دختره زد ،ناخوداگاه درب رو به هم کوبیدم...
چندتا فهش درستو حسابی به رضا دادمو ازخونه زدم بیرون...
ماشینو از تو پارکینگ در آوردمو به سمت بیمارستان روندم...
بیمارستان قلقله بود به زور تونستم امیرو پیدا کنم.
درحال سرزنش خانوم احمدی بود،اون بیچاره هم مدام اشکاشو با دستمال مچاله شده ی توی دستش پاک میکرد.
امیر دستشو تاکیید بار تکون میداد...
_خانوم شما که عرضه ی نگهداری بچه رو نداریدچرا قبول میکنید؟
احمدی بینیشو بالاکشیدو باالتماس جوابشو داد.
_به خدا امیرآقا، مواظبش بودم چشم ازش برنمیداشتم،نمیدونم یهو چی شد که دستشو به قابلمه زد!
_حالا یه شب غذا درست نمیکردی ،میگفتی میلاد یا من برات غذا میوردیم.
دختر بیچاره صورتشو با دستاش پوشوندو هق زد ،جلو رفتم تاپادر میونی کنم.
بازوی امیرو کشیدمو به طرفی بردم...
romangram.com | @romangram_com