#پسرای_بازیگوش_پارت_126

رضا_اووووهوع توام بلدبودی رونمیکردیا.
گوشیمو برداشتمو بین شمارهام، یکی از فست فودای تهرانو گرفتمو سفارش چهارتا پیتزادادم.
رضا دستشو انداخت روشونمو ابرویی بالا انداخت
_از کی تاحالا انقدر دستو دلباز شدی؟!
لبخندی بهش زدم
_از همون حالا!
قیافشو کجوکوله کردو گفت:
_ها؟!چی میگی؟
_بهش فکر نکن ،مغزت میپوکه.
میلاد_چه قدر بحث بیخود میکنید.
امیرپارو پاانداختو پوزخند زد...
_همیشه همینن،لوسو مسخــــره
رضا_اسم بابات اصغره
زبونیم براش درآورد...
تپقی زدم تا جلو خندمو بگیرم ،که امیر چشــــم غره خفنی بهم داد.
ترجیح دادم به اتاق دریا برمو سری بهش بزنم....

امیرعلی"


romangram.com | @romangram_com