#پسرای_بازیگوش_پارت_111
_بابا
حسین دماغشو بین موهاش فرو کردو ریه اش رو از بوی خوش دریا پر کرد....
حسین"
با،بابا گفتنش بند دلم پاره شد....
آخه توچی میخوای از جونمون فسقلی؟
چرا اینقدر خودتو برای ما پنج تاپسر عزیز کردی؟
سرشو روی شونه های پهنم گذاشت و دستاشو حلقه ی گردنم کرد، بوسه ای به بازو های سفیدش زدم
از خودم جداش کردمو روی مزاییک های سرد گذاشتمش ،روبه روش چمباتمه زدم،نگاه طولانیم از دلتنگیه بعد از فراق بود....
لبخند زیبای روی لبای سرخش همه ی بدیهارو از ذهن دور میکرد،تازه یادگرفته بود چهاردستو پا برود،دست باندپیچی شده اش را باشک روی زمین میگذاشت،ظــــلم میکردیم درحقش اما...
نگاهی به بچها انداختم که باغمی که در چشمانشون لانه کرده بود دریا رو نظاره گر بودن...
با،سر بهشون دستور رفتن دادم
امیر علی_بریم؟
_اره
خودم جلوتر راه افتادم
دریا گوگله کنان خودش رو آویزون پاهای میلاد کرد
romangram.com | @romangram_com