#پسران_مغرور_دختران_شیطون_پارت_96


صحرا چشماشو بستو با كمى مكث گفت :

بله

آخى ، نفسمو با خيال راحت بيرون دادم

دوباره صداى دست و سوت همه بلند شد

عاقد كتابشو بست و با صداى آرومى گفت :

_ خوشبخت بشيد

مامان حلقه هارو اورد و داد دستمون ، اول از همه نوبيت ترانه و آرتان بود كه حلقه هاشونو دست كنن ...

ترانه دست آرتانو گرفت و حلقه شو دستش كرد ...

پشت سرش هم آرتان اين كارو تكرار كرد ...

تا نوبت رسيد به من ...

حلقه سپهرو برداستمو دستش كردم ...

سپهر تو چشمام خيره شدو به دستم اشاره كرد

دستمو اوردم بالا و حلقه رو تو دستم كرد ...

سپهر با حالت بامزه اى ..

سپهر _ واى خدا مرگم بده اندازشه !

romangram.com | @romangram_com