#نیاز_پارت_53

درو باز کرد و با اون تیپ گیراش وارد سالن شد ..
به جدیت میتونم اعتراف کنم که تو اون لحظه صدای ضربان قلبم رو میشنیدم ...
دلیلش میتونست برای صلابتی که هنگامه ورود داشت، باشه !یا برای بوی عطر آشنایی که به مشامم میرسید و یه جورایی باعث میشد که خاطره اونهمه نزدیکی به صورتش و تو هرم نفسهاش قرارداشتن، برام تداعی بشه ...
این تنها خاطره و یا تنها مورد مشترکی بود که بین من و دادفر بود و فقط و فقط خودم و خودش ازش مطلع بودیم
..حداقل برای من که اینطور به نظر میرسید ... خاطراتی نبود که قابل تعریف برای کسی باشه ..
آرام قدم بر میداشت و به هیچ کس نگاهی نمیکرد ... فقط به روبرو ...
چشمهای تمامی پرسنل به تحسین دنبالش کشیده میشد ..
با یک دست صندلی رو عقب کشید .. تنها یک دکمه از دو دکمه کتش بسته بود که همون هم با یک حرکت و بسیار مسلط بازش کرد و نشست ..
ساعتش دقیقا مشابه ساعت آریا ...
لبخند کمرنگی رو لبش مینشونه و شروع به صحبت میکنه ..
هنگام صحبت ... مدام نگاهش رو تقسیم میکنه به چشمهای تک به تک پرسنل ...
مسلط تر از این حرفهاس که آدم بخوادمنتظر گاف گرفتن ازش باشه ...
خونسرد و مقتدر ...
-از اینکه کمی معطل شدید معذرت میخوام ...
اول از همه ترجیح میدم که با یک معرفی مختصر و مفید از خودم جلسمون رو شروع کنم ...
گفته هام رو بر پایه خود خواهی و یا خود بزرگ بینی نذارید ..
لازم میدونم که این حرفها الان گفته بشه تا بعدها بخواد موردی پیش بیاد..
اسمم رو که همه میدونین ... کیان هستم کیان دادفر ... فوق لیسانس صنایع از فرانسه و دکترای مدیریت از همونجا ... سی و پنج سالمه ..مجرد هستم ... تو کارم بسیار جدی هستم و به هیچ وجه اشتباهی رو نادیده نمیگیرم ... از هتل هیراد هم باید بگم که بیشتر از چهار سال هست که رسما به نام من شده و تا قبل از این هم که دقیقا ده سالی میشه به نام مادر بزرگه بنده بوده ... من هم الان بعد از چند سال، که کم هم نیست به ایران اومدم ... بزرگ شده بلژیک هستم و به خاطره دو زبانه بودنه این کشور تو بروکسل به مدرسه فرانسه زبانها میرفتم ...
دلیل اینکه اینجاهمه دور هم جمع شدیم این هست که، چون ما همه یک گروه خدمتگذار هستیم ..پس همه باید دست به دست هم بدیم و دوستانه مهمونهامون رو بارضایت از این هتل بدرقه کنیم ...
معیارهایی برای خودم دارم که همشون با دلیل و بر پایه استانداردهای بهترین هتلهای اروپا و آمریکا اعمال میشه ..پرسنلم طبق همین معیارها برگزیده میشن ..از پرسنل نظافت و نگهبانی گرفته تا مدیر و حسابدار و آشپز ... از خانوم ولیان خواستم تا خودم در بدو ورود به این موارد رسیدگی کنم ... این یک ماه هم برای این طول کشید که نیمی از پرسنل مرخصی بودند و بعدش هم نیمه دیگه پرسنل ...
این حرفها تو جلسه قبلی با پرسنل قبلی هم بر گزار شد ..از همگی میخوام با من همکاری کنین تا بتونیم این جلسه رو به خوبی با هم به اتمام برسونیم ...
من به ترتیب اسامی رو میخونم و تا اونجایی که لازمه ..دوباره تکرار میکنم تا اونجا که لازمه خودشون رو معرفی کنن و پستشون رو بگن ...
اسامی رو تک به تک میخوند و صاحب اسمها بلد میشدند و خودشون رو معرفی میکردند ..اگر هم نکته ای مبهم بود خودش میپرسید و با خوش رویی به نفره بعدی میرسید ..از همه پرسید و تو اسامی ب نوبت به من رسید ...
چینی بی ابروش داد و باز بی اعتنا اسمم رو خوند ...

@romangram_com