#نقاب_من_پارت_83


_من اينجا زير پام علف سبز شد شما اونجا
بحث ميکنيد .

به در لگدي زدم و منتظر ماندم و گفتم :

_باز ميکنيد اين بي صاحابو يا برم ديگه
پشت سرمم نگاه نکنم ،ويدمن جوون ؟

در با صداي تق باز شد ومن به سمت عمارت
به راه افتادم ،از حياط گذشتم و به در اصلي
ورودي خانه رسيدم ، در باز شد و قامت بلند
ساميار در چشمانم جلوه کرد ،برادر مهر داشت
با اينکه عصباني و کلافه بودم، اما با ذوق جيغي
کشيدم و خودم را به بهشت آغوشش سپردم .
اگر ساميار بهشت شادي ام نبود ،بي شک راه نجات
برزخ ام بود .دستم را دور گردنش حلقه کردم و
آويز طناب نگاهش شدم ،پاهايم روي زمين نبود
خودم که در آسمان بال ميزدم ،با خنده گفت :

_واي دختر بيا پايين کمرم درد گرفت ،چيکار
کردي با خودت وزن يه گوريل شدي .

و بعد غش غش خنديد .جيغ کشيدم و رهايش
کردم و گفتم :

_بي تربيت ،عمه ات يه گوريل شده ،ميمون.

بيني ام را ميان دو انگشتش گرفت و کشيد

_هنوزم زبون درازي ها خانوم کوچولو !!

به حالت شوخي تعظيم کردم و گفتم :

_مگه ما قبلا همديگه رو ديده بوديم آقاي ويدمن ؟

خنده از چهره اش پاک شد و اخمي کرد و نشست .
و در همان زمان خانم خدمتکار با سيني قهوه وارد

romangram.com | @romangram_com