#نقاب_من_پارت_82
حرفش شده بودم ،منظور از اون دو تا
قلب چي بود ؟ البته حدسهايي هم مي
زدم ،ترجيح دادم زمان خودش همه چيز
را روشن کند .به سمت عمارت ساميار رفتم
جلوي زنگ آيفن ايستادم و دکمه را فشردم.
_بله
_لطفا در رو باز کنيد .
_شما
کلافه پوفي کردم و گفتم :
_با آقاي ويد من کار داشتم .
صداي پوزخندش را شنيدم ،گفت :
_وقت قبلي داشتين، خانم ؟
با عصبانيت گفتم :
_مگه رييس جمهوره بازکن ببينم، مگه واسه
ديدن برادرم هم بايد وقت قبلي داشته باشم ؟
صداي گرم و مردونه ساميار به گوشم رسيد که
به او مي گفت :
_کيه،مانيلا؟
با ناز و عشوه صدايش را تغيير داد و گفت :
_کس خاصي نيست آقاي ويدمن يه خانومه اس
فکر کنم اشتباه گرفته ،چون ميگه خواهر شماست.
واين بار ساميار داد زد و گفت :
_چرا در رو باز نکردي ؟!
نگاهي به کفشم انداختم و گفتم
romangram.com | @romangram_com