#نقاب_من_پارت_142
به ساعت نگاه کردم نيم ساعت به هفت بود لباسمو پوشيدم کفش هاي مشکي نقره اي که امروز خديدمو پام کردم رفتم جلوي اينه قدي ايستادم و به خودم نگاه کردم
دهنم باز مومد خيلي جذاب شده بودم مطمئن بودم امشب خيلي برام مشکل ساز ميشه
از خودم ده پونزده تا عکس گرفتم
و به پايين رفتم سامي داشت قهوه ميخورد با ديدن من
بلند شد و ساکت فقط خيره به من موند
اومد جلو و گفت:
-سونيا خودتي؟
زبونمو براش در اوردم و گفتم :
-پ ن پ عمته
بلند خنديد و گفت:
-جادوي ارايشه ديگه لولو رو هولو ميکنه
اخم کردم و گفتم:
-لولو خودتي من خيليم نازم
-بر منکرش لعنت
طلبکار گفتم:
-زياد ور زدي سوئيچ رو کخ کن بياد
سوييچ رو به طرفم دراز کرد
دستم رو دراز کردم که بگيرمش ولي دستشو پس کشيد و جدي گفت:
-سونيا اين که ميزارم با همچين ادمي بري دليل بر اين نيست که من سيب زمينيم چون بهت اعتماد دارم و ميدونم ميتوني از خودت مواظبت کني و ميدنم دختر زرنگي هستي مقط مراقب خودت باش ادماي جن سفيد همه جا هستن متوجه اي که؟
لبخند اطمينان بخشي زدم و گفتم:
-به من اعتماد کن من از پسش بر ميام
سوييچ رو گرفتم و به سمت در رفتم
قبل رفتنم گفت:
-سونيا صبر کن
romangram.com | @romangram_com