#نقاب_من_پارت_141
-زير دستتيم استاد
چشمم به يه پيراهن کوتاه دکلته مشکي براق که تا روي زانو بود روي سينشم سنگ هاي زير نقره اي رنگ پر کرده بود چشمم رو گرفت
با لب خندون به سامي گفتم:
-اااا سامي بيا بريم اينو بخريم
سامي رد نگاهمو گرفت تا به لباس رسيد
با تحسين نگاهم ميکرد و گفتم:
-چه طوره؟
-خيلي خوبه
وارد مغازه شديم و لباس رو پرو کردم فيت تنم بود لباس رو خريديم و به خونه برگشتيم
ساعت روي سه بعد از ظهر رو نشون ميداد
به ساميار گفتم:
-اوه اوه سامي دير شده
خشن اخمي کرد و گفت:
-اول ناهارتو بخور شرط ميبندم صبحونه هم نخوردي
با ياد اوري صبح اه از مهادم بلند شد غمگين گفتم:
-صبحونه خوردم اما کوفتم شد
-اخرشم نگفتي چي شد
-مهم نيست سامي گرسنمم نيست ميرم اماده شم
****
تا ساعت پنج خوابيدم بيدار که شدم رفتم حموم يه دوش مفصل گرفتم و صفايي به خودم دادم و اومدم بيرون
رفتم جلوي اينه نشستم
اول موهامو کامل با سشوار خشک کردم
نميدونم چرا دوست دارم امشب معرکه بشم
پشت چشمامو سايه مشکي غليظي زدم داخل چشمامو مداد مشکي کشيدم زير چشمامو خط چشم کشيدم يه مژه مصنوعي خيلي زيبا گزاشتم چشمام يه حالت خمار شد روي گونمو رژگونه کالباسي خيلي کمرنگي زدم که باعث شد گونو برجسته تر نشون بده
يه رژ لب جيگري خيلي پر رنگي به لبام زدم لبامو خيلي قلوه اي جلوه ميداد
موهامو فرق گرفتم و پله اي و بر عکس اتو کردم
romangram.com | @romangram_com