#نهال_پارت_55


شانه هایش را بالا انداخت و با احتیاط از جاده رد شد

***

آلاله خودش را به خانوم بزرگ نزدیک تر کرد و طوری که کسی صدایش را نشنود گفت:مادر جان به نظر من بهتره من با والا برم ویلا تا قبل از این که من باهاش درباره این تصمیم حرف نزدم بهتره تو این خونه نباشه!

خانوم بزرگ اخمی کرد و گفت:چرا نباید تو این خونه باشه؟

آلاله دستش را روی دست مادرش گذاشت و گفت:به نظرم اگه نهال رو فعلا نبینه بهتره!

_نهال چه ربطی به قضیه ازدواج والا و یاسمین داره؟

آلاله اهی کشید و گفت:من پسرمو میشناسم مادر من حتما یه چیزی هست که دارم این حرفو میزنم! وقتی من از والا بله روگرفتم اونوقت دیگه مشکلی نیست!

_من سر از حرفای تو در نمیارم بله گرفتن از والا چه ربطی به دیدن نهال و اومدنش به این خونه داره؟

آلاله نگاهی به اطراف کرد و گفت:یعنی شما متوجه نشدین؟

_متوجه چی؟

_نهال شبیه نفسه !

_نفس؟

آلاله پوفی کرد و گفت:فراموش کردین؟ همسر والا!

_خب باشه! این موضوع چه ربطی به ازدواج اون دوتا داره؟

_شما که میدونین والا هنوزم به خاطر اون دختره تحت درمانه من صد رد صد مطئنم با دیدن نهال دوباره اعصابش به هم میریزه حتی امکان این که بذاره و بره هم هست. این چیزا اعصابشو به هم میریزه نمیخوام جو متشنج بشه .

romangram.com | @romangram_com