#ملودی_زندگی_من_پارت_68
استاد: معلومه که حواستون نبود. جوابمو نگرفتم.
- جواب چه سوالی استاد؟
استاد: گفتم اون ته چه خبره؟
کل بچه های کلاس برگشتند طرفم.
- هیچ خبر استاد. سلامتی. شما چه خبر؟!
همه از حرفی که زدم خندشون گرفت. خودم نفهمیدم چجوری جرات کردم این حرفو زدم مخصوا که استاد به حالت خشک و جدیش برگشته بود. وقتی جدی میشه با کسی شوخی نداره و من ازش مثل چی میترسم! میشه مثل یه چوب خشک! به خاطر همین اصلا این جور مواقع چرت و پرت نمی گم. روژین جلوی دهنشو گرفته بود. با یه دستش مانتومو گرفت و کشیدم پایین تا بشینم.
روژین: بشیـــن ملودی.
عطیه که سمت چپم نشسته بود بین خنده آروم گفت:
- ملودی اشهدتو بخون.
لبمو گزیدم. زیر لب آروم گفتم:
- نگران نباش دارم میخونم!
خودم اون لحظه هول کرده بودم. اخماش بد تو هم بود؛ وقتی جدی میشه نفس همه تو سینه حبس میشه! صدای قلبمو دارم میشنوم که می خواد بزنه بیرون! فکر کنم این ترم بیفتم! یا خدا! منو با یه تیپا نندازه بیرون کلیه!
تو افکارم غرق بودم که صدای قهقهه استاد بلند شد. همه با تعجب بهش نگاه کردیم. سابقه نداشت که بخنده، اونم بلند! یهو چش شد؟! جنی شد؟!
استاد: از دست تو من چیکار کنم دختر؟ کی می خواد بعد از من تحملت کنه خدا میدونه.
از خجالت سرم و پایین گرفتم. حرفا همینطور پشت سر هم صف میبستن و مثل قطار از داخل تونلِ دهنم بیرون میومدن.
بعد از حلاجی کردن حرفش با تعجب سرمو بالا گرفتم و با جدیت گفتم:
- یعنی چی استاد؟ مگه قراره برین؟!
سرشو تکون داد و گفت:
-آره دخترم. دیگه سنی ازم گذشته و توان ندارم.
- وای نرین تو رو خدا استاد. بعد از شما کی می خواد منو تحمل کنه؟! یا اون ترمی که با استاد جدید دارم میفتم یا اینکه منو میندازه بیرون!
دلشاد لبخند زد و گفت:
- مگه میشه دانشجو به این خوبیو بندازن بیرون؟! فقط یه ذره شیطونی که اونم جای تعجب نداره. جوون باید شاد و سرزنده باشه مثل شما.
romangram.com | @romangram_com