#ملودی_زندگی_من_پارت_122
- باشه. روژین تو چند تاشون کاغذای رنگی بریز.
بادکنک و لای پام گذاشتم و جعبه پونز و روی صندلی کنارم که روژین اورده بود و بادکنکا روش بود گذاشتم. چسب و باز کردم و به ته نخ چسبوندم و بادکنک و از سقف آویزون کردم و به کارم ادامه دادم.
چسب به دهن گفتم:
- راستی بهت گفته بودم کاغذ رنگی که داخل اون لوله های آماده ست بخری، گرفتی؟
روژین از صندلی بالا رفت و تو ارتفاع زیاد بادکنکا رو به دیوار چسبوند.
روژین: آره تو ماشینه.
- بعدا بیارش بالا یادت نره.
دستمو به لبه چسب که تو دهنم بود گرفتم و به جلو کشیدم تا چسب بیرون بیاد.
- روژین برو از تو کابینت پفک در بیار بخوریم. بابا دیشب خرید، تازه س.
از صندلی پایین پرید و صندلی و جابجا کرد و کنار مبل گذاشت و وسایلو روش گذاشت.
- باشه.
و رفت تو آشپزخونه. پفکا رو تو کاسه بزرگ با عمق زیاد که مخصوص همین چیپس و پفک و تنقلات بود خالی کرد و اومد بیرون. روی مبل پرید و کاسه و گذاشت رو پاش. خم شد و کنترل و از رو میز عسلی برداشت و تلویزیون و روشن کرد. فیلم " یکی از ما دو نفر" داشت نشون میداد. همزمان با دیدن فیلم مشغول خوردن شد.
از روی صندلی پریدم و پایین اومدم.
روژین: آخی، چقدر تلویزیون دیواری خوبه.
- هوی! گفتم بیار بخوریم، نگفتم بیار بخور. تک خوری ممنوع!
روژین محو فیلم شده بود.
- بیا بخور. ریختم که بخوریم دیگه.
یهو مشتشو تو کاسه برد و سه چهار تا فرو کرد تو دهنش.
- یــواش، کسی دنبالت نمیکنه.
روژین: هیـــس. اینجاش حساسه.
- من چی میگم این چی میگه!
کنارش نشستم و هر دو مشتمو تو کاسه بردم و پر پفک کردم. بعد بلند شدم و رو مبل سه نفره روبروش دراز کشیدم و به صفحه تی وی روبروم نگاه کردم.
romangram.com | @romangram_com