#لرد_سوداگران_پارت_83

پیام بعدی از طرف بچها بود

_اقا اتفاقی نیوفتاده خیالتون راحت

شمارش و گرفتم بعد از چند بوق برداشت

_چه خبر گزارش بده

_اقا هیچ خبری نیست ،چندبار بنیتاخانم اومد که وقتی راهشون ندادیم خیلی کفری شدن. ولی امروز یه ماشین مشکوک تمام مدت تو کوچه بود غریبه بود بچها تعقیبش کردن ولی چیزی دستگیرشون نشد

_برو تو خونه دفتر تلفن رو بردار شماره زنی به اسم هستی رو بگیر بگو از طرف چشم عقاب تماس گرفتم . برید دنبالش امشب باید بیاد خونه منم دارم برمیگردم احتمالا تعدادتون امشب زیاد میشه اگر کسی اومد حمله نکنید

_چشم اقا

تلفن رو قطع کردم پرهام هنوز نگران بود همیشه محافظ کار بود و اصلا نمیپسندیدم این رفتارشو

رو صندلی هواپیما که نشستم خوابم برد

_مرداس بلند شو

کمی پلکم و از هم باز کردم مکان برام ناآشنا بود کمی فکر کردم و به اطراف دقیق نگاه کردم رو تخت خودم و تو اتاق خودم بودم ،به پرهام نگاه کردم کمی خودم و حرکت دادم که کتفم تیر کشید

_پرهام

_مرداس هیچی نگو دوروزه خوابیدی حالت اصلا خوب نبود، هی بهت گفتیم نباید مرخص میشدی نمیدونم چرا انقدر سرتقی

_چطوری

_بعدن برات میگم بذار فعلا سرم رو از دستت جدا کنم همرو سکته دادی

چشمام و بستم چرا انقدر خسته بودم یهو ذهنم شروع کرد به فعالیت سریع از جام بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون ،پرهام همینطوری بهم فحش میداد و دنبالم میدویید . به پذیرایی که رسیدم دیدم وندا،ویدا و هستی نشستن دارن حرف میزنن

هستی:به به نگاه کن زیبای خفته از خواب بیدار شده

romangram.com | @romangram_com