#لرد_سوداگران_پارت_110


به تنم نگاه کردم جای فشار گلوله ها رو سینم کبود شده بود ،حسام هیچوقت اشتباه نمیکرد اگر نپوشیده بودم درست تو قلبم میزد

_مرداس،گلوله رد شده از بازوت

سرم سنگین شده بود ،سرفه های خشک امونم و بریده بودن ،این کم خونی از بچگی باعث دردسرم شده بود ،لیوان آبی رو جلوی صورتم گرفت خاستم ازش بگیرم که دستم و پس زد، ولی دستای خودش میلرزید نمیتونست لیوان رو نگه داره

_تمام هیکلم و خیس کردی بجا اینکه بریزی تو دهنم

خجالت زده سرش و انداخت پایین،میدونم دیدن این صحنه هر کسی و ناراحت میکنه وباعث میشه نتونه با تمرکز کاری و انجام بده

گاز و برداشتم و روش بتادین ریختم ،گذاشتم رو زخمم ،نفسم تو سینم حبس شد ،دلم میخواست میتونستم بخوابم

_مرداس.......نخواب

با صدای تقریبا بلندش چرتم پرید، بهش نگاه کردم ولی تار بود دوباره خواستم بخوابم که تکونم داد

_میگم نخواب چرا نمیفهمی

_ساکت باش

چیزی دور بازوم بسته شد ،سرم و رو صندلی گذاشته بودم ولی نیمه هوشیار بودم،صداش میومد که با کسی حرف میزد

_اقا پرهام ،خواهش میکنم زود برگردین ،مرداس تیر خورده

تو همین حین یکی بهم نزدیک شد ،سرم افتاد رو شونش و بلندم کرد ،تقریبا به زور داشت منو میکشید سمت کاناپه

_خیلی احمقی مرداس ،ژاله به خونت تشنه اس، همه فکر میکنن تو افعی رو کشتی .شاگردای استاد سپید با اینکارت مطمئنن کینه ای میشن و حمله میکنن. قصدت از این همه حماقت چی بود

برگشتم و تو چشمای نگران یزدان زل زدم

_تو افعی رو کشتی؟


romangram.com | @romangram_com