#لرد_سوداگران_پارت_109

_ویدا

انگار که بهش برق وصل کرده باشن شوکه پرید و دستش و برداشت هنوزم با چشمای گرد شدنش به دستم خیره بود

_مرداس با خودت چیکار کردی؟

من فکر میکردم این دختر فقط افعال جمع رو بلده

_برو جعبه کمکای اولیه رو بیار ،میبینی که تیر خوردم

اخماش تو هم رفت و جدی نگاهم کرد یه ابروم بردم بالا تا ببینم چرا با این قیافه طلبکار بهم زل زده

_هیچ معلوم هست باخودت چیکار میکنی؟ تو تازه بلند شدی چرا مراقب خودت نیستی

پوف کلافه ای کشیدم،متنفر بودم از نگرانیای الکی ،تمام قوام رو جمع کردم و بلند شدم ،به سمت آشپرخونه قدمهای ارومی برمیداشتم

_بذار کمکت کنم الان میوفتی

_خودم میتونم

_چقدر غد و لجبازی ،شده تو زندگیت از کسی حرف شنوی داشته باشی؟

تیز نگاهش کردم که سریع چشمشو به یقم دوخت و با پروگی که ازش سراغ نداشتم ادامه داد به چرت گفتن

_پرهام با وندا رفتن بیرون خرید هیچکسم نیست، از پرهام شنیدم که خیلی جوجه دوست داری برات درست کردم بیا باهم بخوریم

نفسم و با حرص دادم بیرون الان وقت غذا بود با این تیری که تو بدن منه،رو صندلی نشستم .سریع به سمت کابینتا رفت و دونه دونه بازشون کرد ،بلیزش کمی بالا رفت و جای زخمی رو روی کمرش دیدم احتمال میدادم بخاطر عملش باشه ،پس چطور تونسته به این سرعت رو پا بشه و کار کنه

_لباست و باید در بیاری که ببینمش

به بازوم خیره شده بود ،لباس و پاره کردم چسبای جلیقه رو باز کردم ولی حس میکردم عضلاتم کش میاد با هر حرکتم ،صورتم مچاله شده بود از درد و همینطوری خون از جای گلوله میرفت

دستای سردی به بدنم خورد ،چشمام رو باز کردم ویدا با رنگ پریده سعی میکرد جلیقه رو از تنم در بیاره ،یکم خودم و جلو کشیدم

romangram.com | @romangram_com