#کوچ_پارت_42

- ...

- مي خواستي من رو بکشوني اينجا؟

- ...

نقشش رو اون شب خوب بازي کرده بود. سريع از جام بلند شدم که دختر گفت: آقا... صبر کنيد!

در اتاقي که کمي دورتر بود باز شد و کمالوند به سمت من اومد. روي شونه ام دست گذاشت و گفت: جاي نگراني نيست.

عصباني گفتم: بريد سر اصل مطلب. قضيه چيه؟

به صندلي اشاره کرد و گفت: بشين پسر جان! رک حرفم رو مي زنم.

با اکراه عقب عقب رفتم و دوباره نشستم. کمالوند به حرف اومد: دخترم تو رو پشت فرمون ديده... براي اينکه باهات آشنا بشيم، زده به ماشينت.

به سمت شيدا برگشتم که ابروش رو بالا انداخته بود. گفتم: نمي شد فقط شماره بگيره؟!

شيدا خنديد و گفت: مسئله اين نيست. توضيحش وسط اتوبان سخت بود.

کمالوند ادامه داد: من گاهي برنامه مي چينم براي کورس موتور... يه جور مسابقه.

- اين که چيز جديدي نيست.

- خب... اون ها زير نظر دولته. کار من خصوصيه. شما هم که دست فرمونت چشم گيره، همين!

- ...


romangram.com | @romangram_com