#کینه_عشق_پارت_149
با لبخند جوابم رو داد:سلام خانم خانما...ظهرتون بخیر...بلند شو دیگه...تا تو یه دوش می گیری می گم زینب خانم میز غذا رو حاضر کنه...
از روی تخت بلند شدم و در حالی که به سمت حموم می رفتم گفتم:باشه.
غذا رو خوردیم و بعد سام مشغول تماشای تلوزیون شد...منم کنارش نشستم و سرم رو روی شونه اش گذاشتم و چشم به تلوزیون دوختم...مستند کسل کننده ای پخش میشد که خیلی زود حوصله ام رو سر برد...بلند شدم و همون طور که به سمت اتاق می رفتم گفتم:من می خوام برم ساحل...
سام نگاهی به من انداخت و گفت:باشه...مراقب خودت باش...
عینک و کلاهم رو برداشتم و به سمت ساحل رفتم...رو به روی پهنه ی بی انتهای آبی روی تخته سنگی نشستم و بوی تلخ و شور دریا رو که مشامم رو نوازش میداد به عمق وجودم فرستادم...چشمام رو بستم و به صدای گوشنواز امواج کف آلود که هر دم بلند میشدن و با ابهت به شن ها کوبیده می شدند...جلو می اومدن و به ساحل سیمگون بوسه میزدن و دوباره کش می اومدن و دور میشدن و جای خودشون رو به موج بعدی میدادن...گوش فرا دادم....چشمام رو بعد از چند لحظه باز کردم و به دریای بی کران خیره شدم...گاهی سبز...گاهی آبی...گاهی شفاف....گاهی کدر...موج ها از پس هم می اومدن و می رفتن....باد شدید بود و موهای رها شده ام رو به بازی می گرفت...دریا خشن میشد و هردم غضبناک به ساحل مشت می کوبید....دیگه بوسه ای در کار نبود...حالا دریا از این اومدن ها و نرسیدن ها خسته و خشمگین بود و با قدرت شن ها رو در هم می کوبید...یه لحظه از ذهنم گذشت که اگه زندگی من و سام هم مثل این دریا باشه من باید چی کار کنم...اگه سام به جای این بوسه های دلنواز خشمگین بشه و مشت به صورتم بکوبه چی میشه؟؟
سر تکون دادم و افکار منفی رو از ذهنم دور کردم....
باد به سختی سعی در بلند کردن ماسه ها داشت...دریا کم کم رنگ آرامشش رو از دست میداد و با رنگ غضب سیاه میشد....
سنگینی دستی رو سر شونه ام حس کردم....سرم رو بالا گرفتم و به سام خیره شدم..به دریای آروم زندگیم...
خم شد و پیشونیم رو با دریایی از عشق بوسید و گفت:بیا بریم تو...هوا سرد شده....دریا هم طوفانی و خطرناکه....از روی تخته سنگ بلند شدم و سام همون طور که دستش رو دور کمرم پیچیده بود تا در سالن بدون حرف همراهیم کرد...
وقتی وارد خونه شدیم سام گفت:آماده شو بریم یه گشتی تو شهر بزنیم....
به اتاق رفتم و آماده شدم...شلوار جین و مانتوی طوسی با شال طوسی کمرنگ....
romangram.com | @romangram_com