#کینه_عشق_پارت_145
سام حرفی نزد....حس می کردم لباس عروس داره خفه ام می کنه....به سام گفتم:میشه نگه داری؟؟
سام نگاهی به من انداخت و گفت:اتفاقی افتاده؟؟
سرتکون دادم:نه...
سام ماشین رو به کنار جاده کشوند و توقف کرد...پشتم رو با سام کردم و گفتم:میشه بند پشت لباسم رو شل کنی؟؟اذیتم میکنه...
سام دستاش رو جلو آورد و بعد از شل کردن بندها گفت:خوبه؟؟
برگشتم و کت رو به دور بدنم پیچیدم و در حالی که روی صندلی دراز می کشیدم گفتم:آره...مرسی..
سام دنده رو جا زد و دوباره حرکت کرد...دست برد و پخش ماشین رو روشن کرد....با روشن شدن پخش آوای ملایمی از یه موسیقی بی کلام تو ماشین پیچید....
باز هم با شنیدن آهنگ بی کلام یاد شعری افتاددم...بیت ها تو ذهنم می چرخیدن و از هر شعر یکی دو بیتی در نظرم جون می گرفت...لب باز کردم و زمزمه کردم:
با سطر سطر واژه ی دریا سرودمت / نه! سادگی نمودم و حوا سرودمت / امشب تو را به جرم گناه نکرده ای / بیرون از آن بهشت مصفا سرودمت.
بیت دیگه ای بی منظور و بی مقدمه تو ذهنم نقش بست:کاش میشد همه ی فاصله را پل بزنیم / بین احساس تو و سهم دلم گل بزنیم / کاش میشد که تو باور نکنی فاصله را/حسرت یک شب این شعر بی حوصله را/
و شعری دیگه:یک بار دگر بیا ولی مست بیا / از جان عزیز شسته ای دست بیا / صد پاره شده دلم خدا می داند / گر طاقت دیدنم چنین هست بیا/
romangram.com | @romangram_com