#کینه_عشق_پارت_144
ذوق زده گفتم:آره..حق با پدرجونه...سام دستم رو تو دستش گرفت و فشرد و گفت:خوب پس غافلگیرت کردم؟؟
گفتم:آره....خیلی ولی بهتر نبود امشب رو استراحت می کردیم و فردا راه می افتادیم...
در حالی که با انگشتهام بازی می کرد گفت:نه...کیفش به اینه که صبح اولین روز زندگیت رو با صدای دریا پر کنی..
خندیدم...یکم سردم بود...آهسته گفتم:سامی من سردمه...
سام به پشت صندلیش اشاره کرد و گفت:کت منو بپوش سرما نخوری....
دست انداختم و تور بلندم رو از موهام بیرون کشیدم که مقداری از موهام هم باهاش رها شد و روی شونه هام ریخت...
کت سام رو پوشیدم...عطر تلخ و مست کننده اش توی وجودم پیچید و من رو به نهایت آرامش رسوند...گرمای مطبوعی که از تن سام هنوز تو کتش باقی مونده بود وجودم رو گرم کرد و خواب رو برای چشمام به ارمغان آورد...
دستی صندلی رو کشیدم و دستم که زیر دست سام روی دنده بود رو جدا کردم...
سام نگاهی به من انداخت و گفت:خسته ای؟؟آره؟؟
پوفی کشیدم:اگه تو هم از 8 صبح زیر دست آرایشگر بودی خسته می شدی.
romangram.com | @romangram_com