#جادوی_چشم_آبی_پارت_57

عالیییه!هر کسی این نیروی فوق العاده رو نداره....!!به کارت ادامه بده.
سوزان
7
سرگیجه داشت حالمو بدتر میکرد. نمیتونستم به هیچی فکر کنم.اما دوباره حالم بهتر شد.دوباره نگاهی به دیوید
انداختم قیافش خیلی خونسرد به نظر میرسید.
خیلی خوب شد که کلاس زود تموم شد.زودتر از بقیه از کلاس اومدم بیرون. به سمت روشویی مدرسه رفتم.صورتمو
چند بار آب زدم تا خنک بشم.
لئوناردو-سوزان حالت خوبه؟؟تو یهو چت شد؟؟ تو هم فهمیدی که دیوید یه خون آشامه؟؟
سوزان-ح...حالم ....بد...بده لئو...نارر...دو..
لئوناردو-صبر کن کمکت کنم....آیی ...اوه ..خدای من .....سرم...واییی
دیدم لئوناردو سرشو گرفته و از درد چشماشو بسته.
ناگهان سر منم درد گرفت.
سوزان-آیــــی انقدر سرم درد گرفت.
که بیهوش شدم ولی آخرین لحظه دیدم که لئوناردو روی زمین افتاده. و دیگه هیچی نفهمیدم.... مم...وای...سرم چه
درد میکرد...
چشمامو باز کردم....من کجا بودم؟؟ روی یه تخت بودم.
لئوناردو هم روی تخت دیگه گوشه دیوار خوابیده بود. از جام بلند شدم.رفتم طرف لئوناردو.
سوزان-لئوناردو.....لئوناررردو!
بیدار شد چون کلش رو به روی صورتش بود وقتی از جاش بلند شد محکم خورد به سرم.
سوزان-وای سرم!لئوناردو کلمو داغون کردی!

romangram.com | @romangram_com