#جادوی_چشم_آبی_پارت_121

اگه جادوگر باشی میفهمی چی میگم!مثلا چند تا جمله میگی مثل:اجی مجی لا ترجی!!اونوت یه چیزی ظاهر میشه.به
اینجور جمله ها که باعث میشن چیزی به وجود بیاد میگن جادو و کسی که کار با این جمله ها رو بلد باشه جادوگره.
سلنا-متوجه شدم!اما من برای چی اینجام،اینها چه ربطی به من داره؟
دانیکا-من باید برای خودم جانشینی انتخاب کنم.دو خون آشام جوان هنوز زنده هستند.و نقشه هایی میکند. خیلی
وقت بود می خواستم برای خودم جانشین انتخاب کنم البته بعد از مرگ ملکه خفاشی.
جانشین من باید اون دو خفاش رو نابود کنه و بر سرزمینها حکومت کنه تا مردم در صلح و آرامش زندگی کنند.بعد
از چشم آبی ها شخصی رو متناسب با این کار ندیدم تا اینکه....
.
..
سلنا؟بیدار شو دیگه چقدر میخوابی؟سلنا؟بیدار میشی یا نه؟
وایسا الان میرم آب میارم میریزم روت تا بیدار شی! تو جام غلطی زدم که گرومپ!
0
خوردم زمین!آی مادر جان کمرم نصف شد!وایسا ببینم؟
مگه من تو سرزمین بالای ابرها نبودم؟ مگه دانیکا منو احضار نکرده بود؟مگه نمیخواست بگه جانشینش کیه؟
وای مامان اگه منو دیرتر بیدار کرده بودی میفهمیدم جانشینش کیه ها!!!!اه از دست این مامان! از جام بلند شدم و
لباسامو عوض کردم بعد رفتم تو آشپز خونه... دودل بودم به مامان و بابا میگفتم دانیکا رو تو خواب دیدم یا نه؟!
شاید دانیکا نمیخواست کسی بدونه که اومد تو خواب من؟!!
حالا بزار تا شب شاید دوباره اومد تو خوابم! روز ها از پی هم میگذشتند اما دانیکا هیچوقت دوباره به خوابم نیومد.
من بازم صبر کردم ولی هیچی....به مامان و باباب هم نگفتم آخه دانیکای بزرگ تو خواب کدوم انسان عادی اومده
که من دومیش باشم! شایدم واقعا نیومده بود تو خوابم و خیالاتی شده بودم!نمیدونم....

romangram.com | @romangram_com