#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_65
_ آره چيه بابت اينكه خون دماغ شدمم بايد توبيخ شم؟
_ هيس!!!!! بسه ديگه زيادى دارى نطق ميكنى بشين
لحظه اى تعلل كافى بود تا بزند نابودم كند سريع روى كاناپه چرم اتاقش نشستم روبه رويم ايستاد چونه ام را گرفت و سرم را به سمت بالا هل داد
و جدى فرمان داد كه دستم كه دستمال را روى بينى ام نگه داشته ام بردارم شروع كرد به معاينه بينى ام ( فكر كنم بچه بوده عقده داشته دكتر باشه خيلى دكتر بازى كرده كه اين قدر وارده)
اتاق استراحتش توسط يك در كوچك از اتاق كارش جدا ميشد همينطور كه به من ميگفت سرت را بالا بگير به سمت اتاق استراحتش رفت و بعد با يك كيف بزرم چرم مشكى برگشت وقتى كيف را گشود زير چشمى نگاه كردم ( اوه چه قدر هم واسه دكتر بازيش وسيله ها تخصصى داره)
روى ميز نشست و با چراق قوه خيلى دقيق مشغول شد و من هر ثاني
ه منتطر بودم ميز كوچكى كه رويش نشسته بشكند!!
نميدانم چه شد كه باز عصبى شروع كرد به تخريب شخصيت من !!!! هم زمان هم با پنبه مخصوص و الكل و پنس داخل بينى ام را شستشو ميداد كه سوزش وحشتناكى داشت از درد چشمهايم را محكم روى هم فشار ميدادم
_ وحشى دست خودت نيست دوست دارى حيوون بودنو نميتونى مثل آدم زندگى كنى هويت و شخصيتت خو گرفته به اين رفتارها ، رام كردن شير و ببر و پلنگ رو خوب بلدم ولى بايد راجب تربيت گاو وحشى ام اطلاعات كافى به دست بيارم البته گشنگى و شلاق هر حيونيو تربيت ميكنه
( واى اين داره چى ميگه گاو خودتى با اون هيكلت نفهم بعد به من ميگه بى تربيت)
از شدت سوزش بينى ام ناى حرف زدن نداشتم چشمانم بسته بود و نميديدم مشغول چه كاريست بعد از چند دقيقه بالاخره بيخيال شد و اجازه داد سرم را پايين بياورم فتيله اى هم داخل يكى از سوراخ هاى بينى ام بود كه گفت تا چند ساعت بايد بماند و بعد از يخچال همان اتاق استراحتش كيسه يخ آورد كه روى بينى ام بگزارم
_ قيافت با اون موهاى وحشتناك و زشتت كم توى شركت تابلوئه از فردا بايد با بينى كبود منو مسخره خاص و عام كنى
عصبى بود و مدام را ميرفت و پنجه لاى موهايش ميكشيد من هم سكوت را بهترين راه حل براى نجات يافته بودم
romangram.com | @romangram_com