#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_66
_ اينجورى نميشه دختر من بايد واسه تربيتت بيشتر وقت بزارم گفتم سنش كمه معين اذيتش نكن سخت نگير ولى نه انگار تو احترام حاليت نيست زبون احترام حاليت نميشه
( احترام؟! تو كى به من احترام گزاشتى عنق بداخلاق تو فقط بلدى پاچه بگيرى و آدمو ضايع كنى)
هرچه ميگفت براى اينكه سبك شوم در دل جوابش را ميدادم دلم براى خودم ميسوخت من كه كار بدى نكرده بودم فقط به يك انسان كمك كرده بودم ولى او نميدانست و دلم نميخواست بگويم سر درد عجيبى هم در قسمت شقيقه هايم اذيتم ميكرد حرفهايش كه تمام شد به راننده اش سامى تماس گرفت كه مرا برساند
در آخر هم تكرار كرد كه از تنبيه ساخت پاور پوينت نگذشته است و فردا بايد آماده باشد ديگر قدرت اعتراض هم نداشتم تشكر كوتاهى كردم و از اتاقش خارج شدم هنوز ايستاده بود و با چشم هايش مرا ميترساند
سامى مرد ميانسال و خوش قلبى بود كه طبق گفته خودش ٤٠ سال راننده اين خاندان بوده است با ديدن صورتم لبخند زد و گفت از نگهبان تعريف شجاعت و از خودگذشتگيتو شنيدم خانم كوچولو ( خدا رو شكر اين جاى زخم زبان زدن تعريف كرد)
به خانه كه رسيدم متوجه شدم عمه اينقدر نگران است كه متوجه بينى داغون من نشد صبح بعد رفتن من اشكان تا دم خانه آمده بود و سراغم را از عمه گرفته بود و تهديد كرده بود كه اگر آدرسم را ندهد شر به پا ميكند عمه را آرام كردم كه نگران نشود و اشكانى كه من ميشناسم بى بخار تر از اين حرفهاست و فقط تهديد ميكند بعد هم جريان بينى ام را توضيح دادم خسته به اتاقم رفتم و داروهايم را خوردم و وقتى موهايم را در آينه ديدم ياد حرف معين افتادم (حتما دختر مو بلند دوست داشت منشى شمس هم موهايش مشكى و بلند بود شايد... ولى خود دختره جز موهاش. خيلى بيريخته)
داشتم حسودى ميكردم؟! براى چى؟ اصلا چرا بايد حرف معين برايم مهم باشد مهم خودمم كه عاشق مدل موهامم !!!
عمه كه با سينى به اتاق آمد التماس كردم بگزارد بخوابم و زور نگويد چون واقعا چيزى ميل نداشتم
عميق خوابيدم خواب روز هميشه لذت بخش است انگار افكار بد فقط با شب ها قرار دارند!!!
با صداى چند ضربه به در از خواب شيرين بيدار شدم هنوز گيج خواب بودم كه صداى مورد علاقه ام با چند ضربه ديگر روى در ادغام شد
_ دختر بيدارى ؟
از جايم پريدم ساعت تازه ١٢ بود اين كه هم ساعت ١١ هم ٢ جلسه داشت اينجا چى كار ميكرد؟!!!
با دست موهايم را مرتب كردم و با صداى خواب آلود گفتم_ بله رئيس
وارد اتاق كه شد از خشم چند ساعت پيشش خبرى نبود بر عكس صورتش غمگين و گرفته بود
romangram.com | @romangram_com