#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_133
خداى من اين معين بود؟! انگار به يكباره تمام مستى از سرم پريد
در حال باز كردن دكمه هاى پيراهنش بود نفسم به سختى بالا مى آمد نزديك تر شد بلندم كرد عقب رفتم جلو آمد به ديوار كه خوردم ما بين حصار دستهايش كه به ديوار زد اسير شدم لبش با لبم ١ سانتى متر فاصله داشت و من چه قدر حقير بودم وسيله عشرت شبانه اش كه كرايه ام را هم ميپردازد
جام نفرتم از ه*و*س هاى مردانه باز لبريز شد در اين لحظات از اينكه عاشق چنين موجودى شده بودم از خودم حالم به هم ميخورد
_ ولم كن ولم كن برو عقب
نيشخند بلندى زد
_ مگه دوست نداشتى حال كنى؟ خودت گفتى من بهتر از اون مافنگى هاى پارتى نيستم ؟
دستش كه به سمت سگك كمربندش رفت همه تنم لرزيد بالا تنه اش كه عريان بود حتما...
_ نكن
تو رو قرآن نكن تو رو خدا اگه ميپرستى نكن
دستم را روى دستش گذاشتم و باز التماس كردم:
_ گوه خوردم ولى اشتباه ميكنى من اهلش نيستم من ته خلافم ١ نخ سيگاره و خوردن اين زهر مارى
romangram.com | @romangram_com