#هیچکسان_(جلد_اول)_پارت_123


علیرضا – منم گرسنه نیستم.

چند ثانیه سکوت برقرار شد.نسترن نشسته بود من و علیرضا رو نگاه می کرد.حتما داشت به این فکر می کرد که من علیرضا چقدر احمق بودیم که بهش علاقه مند شدیم!

نسترن – انگشترت قشنگه!

علیرضا که انگشتر نداشت...یقینا منظورش من بودم.

- قابل نداره.

نسترن – مبارک صاحبش! جنسش چیه؟

- چوب.

نسترن – چه طرحی روش کار شده؟

- سمبل ماه تولدم.

نسترن – اوه...چه جالب! منم اگه گیرم بیاد حتما واسه خودم یه دونه می خرم.چند روز پیش خواستم گردنبند ماه تولدم رو بخرم اما گردنبتد تیر رو برده بودن.آخه متولدین تیر خیلی پرطرفدارن...!

- بله...نماد ماه سرطان خیلی طرفدار داره... خرچنگ بود دیگه،نه؟

نسترن – آره ، من که همیشه خدا رو شکر می کنم از اینکه توی تیر به دنیا اومدم.شخصیت متولدین بعضی از ماه ها اصلا قابل تحمل نیست...

- لابد شهریور...

نسترن – دقیقا.

- اوهوم...

دیگه باهاش کل کل نکردم چون علی رغم اینکه معمولا نسترن چرند میگه،در این زمینه باهاش موافقم.خودم هم از شهریوری بودنم راضی نیستم.گذاشتم فک کنه حالمو گرفته،آخه راضی به ناراحتی دشمنم هم نیستم!

romangram.com | @romangram_com