#هزار_و_یک_شب_گناه_من_پارت_22
وقتی وسط پیست رقص رو در روی هم قرار گرفتند آرین یک دستش را بر کمر شهرزاد گذاشت و با دست دیگر دست راست شهرزاد را گرفت.شهرزاد گفت:اون موقع حداقل یه جو غیرت داشتی که بشه بهش افتخار کرد....می بینم که اون رو هم در ازای پول به باد دادی.
بعد دست چپش را روی شانه ی راست آرین گذاشت و مشغول رقص شدند . آرین گفت:من باید مثل خودشون باشم تا بتونم تو جمعشون نفوذ کنم
_واسه ی چی باید نفوذ کنی؟
_لازم نیست بدونی!
_من اینطور فکر نمی کنم!
_شهرزاد تو این دنیا رو نمی شناسی.دنیایی که من توش زندگی می کنم خیلی سیاهه ، خیلی کثیفه ، خیلی ترسناکه...تو این دنیا هرچی کمتر بدونی بیشتر در امانی . اینجا آدم های سالم هم خودشونو به کری و کوری می زنن...اینجا معنای واقعی جهنمه!
شهرزاد پرسید:خب تو چرا وارد این دنیا شدی؟چی شد که به اینجا رسیدی؟
آرین با نگاهی نافذ و لبخندی مرموز گفت:این هم از اون چیزایی که بهتره ندونی!
شهرزاد که دید آرین قصد حرف زدن ندارد دیگر چیزی نپرسی دو سرش را پایین انداخت...نگاهش به کراوات آرین افتاد...همان کراواتی بود که حدود3سال پیش خودش برای آرین خریده بود...چقدر آن روزها و آن احساسات دور می نمودند...
شهرزاد از خود پرسید:واقعا یه روزایی این مرد مرموز شوهر من بود؟عشق من بود؟واقعا یه روزایی دغدغه م این بود که واسه آرین چه شامی درست کنم که دوست داشته باشه و چه لباسی بپوشم که تحسینم کنه؟نگرانیم این بود که نکنه مادر آرین من رو قبول نکنه؟این منم که اینجام و دارم با مردی که ادعای همدستی با عوامل ترور آتیلا رو داره می رقصم؟چرا همه چیز جز تصویر چشمهای بی فروغ آتیلا و سوراخ روی شقیقه ش موهوم به نظر میاد؟خوابم یا بیدارم؟مستم یا هشیارم؟شاید از اون تنگ های ش*ر*ا*ب قرمز خورده باشم ...
فشاری که آرین به انگشت های شهرزاد که در دستش بود آورد و اینکه او را با فشار دستش که روی کمر شهرزاد بود به خودش نزدیک تر کرد به او ثابت کرد نه خواب است نه مست! همه چیز متاسفانه واقعیست...
با اینکه شهرزاد شیر احساسش را بسته بود که چکه نکند اما از آرین دور نشد..احساس و کششی نسبت به او نداشت اما دیگر کاری هم به محرم یا نامحرم بودن نداشت که بخواهد از او فاصله بگیرد...
آرین پرسید:تو چه فکری هستی؟
شهرزاد به سردی گفت:لازم نیست بدونی!
آرین نیشخندی زد و گفت:آتیلا خوب بود؟
شهرزاد چشمانش را بست و گفت:آتیلا یه فرشته بود...یه فرشته که راهشو گم کرده بود و روزپی زمین تبعید شده بود...بالاخره هم برگشت پیش خدا...
و نفس عمیقی کشید مبادا بغضش بشکند....آرین که از حس اندوه و حسادت پرشده بود گفت:عاشقش بودی؟بیشتر از من؟
شهرزاد زهرخندی زد و گفت:عشق ِ به تو یه اشتباه بود که از همون اولی که به آتیلا جواب مثبت دادم قسم خوردم تکرارش نکنم.من عاشق آتیلا نبودم اما از صمیم قلبم دوستش داشتم...اون اما عاشق من بود...چقدر اذیتش کردم...تا ابد شرمنده شم...
و بعد دست آرین را رها کرد و ایستاد.هرردو با هم از پیست خارج شدند .شهرزاد گفت:چقدر گرمه...
آرین گفت:بار اونجاست...بیا بریم نوشیدنی برداریم.
به سمت بار رفتند....آرین رو به پسر خدمتکار پشت پیشخوان گفت:2لیوان شربت پرتقال.بدون الکل.
شهرزاد رو به آرین گفت:من کی گفتم شربت پرتقال میخوام؟واسه ی خودت سفارش بده.- رو به خدمتکار گفت- ودکا
آرین با لحن هشدار دهنده ای گفت:شهرزاد!!!!
پیشخدمت رفت تا سفارش را بیاورد.شهرزاد گفت:چیه؟
آرین گفت:تو چت شده؟از کی تاحالا اهل ش*ر*ا*ب شدی؟
شهرزاد گفت:از همین حالا!
_واسه چی اینقدر بی قید شدی؟از عوارض هم نشینی با اون آتیلاست؟
شهرزاد یقه ی کت آرین را گرفت و با خشم و لحنی هشدار دهنده گفت:راجع به آتیلا درست حرف بزن عوضی! من اگه بی قید شدم تازه مثل تو شدم! تویی که اینقدر شعور نداری بهش احترام بذاری...اون واسه مملکتی شهید شد که تو بهش پشت کردی!خودتو وقف کسایی کردی که به کشورت ضربه می زنن... با کسایی دوست شدی که آتیلا و امثال اونو از بین می برن ...تف به غیرتت وطن فروش...
و بعد یقه ی او را رها کرد اما آرین دستش را دور کمر شهرزاد حلقه کرد و اجازه نداد دور شود.سرش را نزدیک برد و چشم در چشم شهرزاد گفتت:آتیلا شهید شد...خدا رحمتش کنه اما من تا ابد ازش متنفرم چون اگه نبود تو هنوزم دست نخورده بودی و من امید داشتم یه روز باز به دستت بیارم...
شهرزاد با گستاخی چشم به آرین دوخت و گفت:آتیلا به من دست نزد...حالا که اینو فهمیدی ببینم جرات داری بخوای منو به دست بیاری؟روت میشه؟ اونم با گندی که امروز بهش اعتراف کردی؟آتیلا به منی که زنش بودم دست نزد تا اذیت نشم...تا با خودم و خاطراتی که با توی لعنتی داشتم کنار بیام بعد...اما تو چی؟تو با داشتن منی که زندگیمو به پات ریخته بودم رفتی و به ماریا تجاوز کردی....حالم ازت به هم میخوره...حالم از خودم به هم می خوره وقتی فکر می کنم یه روز عاشق هیولایی مثل تو بودم...
romangram.com | @romangram_com