#حسی_از_انتقام_پارت_132
-کلیه ام؟
-کلیه چپت رو به طور کامل از دست دادی..فردا هم عمل داری.
ناباورانه نگام کرد.باورش نمیشد.
-یعنی میمیرم؟
-خدانکنه.نگران نباش.هیچکس به خاطر یک کلیه نمرده.دکترا میگن یکی از کلیه های توی بدن کارش زاپاس واسه
یک کلیه دیگه ست.یعنی میشه گفت بیکاره.دکترت هم می خواد این کلیه بیکارو از بدنت خارج کنه.همین.
-مطمئنی؟
-شک داری برو از دکترت بپرس.
-چرا انقدر زود می خوان عملم کنن؟
-به خاطر نفهمی خودته.اگه چند روز زودتر میومدیم میشد یه کاریش کرد ولی حالا..
-پولش..
-حرف پولشو نزن.تو کی دیدی من پول نیاز باشم؟هان؟خودت داری میگی پول من داره از پارو بالا میره حالا میگی
نمیخواستم تو رو تو خرج بندازم؟..نوبری بچه به خدا.
عصبی نشستم روی مبل کنار تختش.
-ببخش.
-بگیر استراحت کن.
چند دقیقه ای شد که شیما با ضرب وارد اتاق شد.رفت سمت پرهامو گفت:خوبی؟
-سلام شیما خانم.
-سلام.الهی من بمیرم که نفهمیدم تو مریضی و داری درد میکشی. 5 5
پرهام:خدانکنه.
شیما زد زیر گریه.بلند بلند گریه می کرد.
پرهام:تورو خدا گریه نکن شما.
-آخه تو نمی دونی منو سعید بدون تو میمیریم.مابه تو عادت کردیم.به بودنت تو خونه..به کارات.
-نمی دونستم انقدر واستون مهمم؟
romangram.com | @romangram_com