#حصار_تنهایی_من_پارت_19
- دستت درد نکنه. برم تا برنجم نسوخته. خداحافظ.
- به سلامت. سلام برسونيد.
بري که ديگه برنگردي! در رو بستم و رفتم به آشپزخونه. پلاستيک انداختم رو زمين. سيني به دست رفتم پيش نويد. زنگو زدم. در وباز کرد. رفتم تو ديدم روي مبل لم داده و تلويزيون نگاه مي کنه. تک سرفه اي کردم. سرشو برگردوند طرف من و گفت: به خانم دکتر! ... چرا زحمت کشيدي؟!
سينيو گذاشتم جلوش و گفتم :حالا تا عمر داري تيکه بار ما کن ... اصلا تقصير منه که به فکر توام.
خنديد و عرقو از روي ميز برداشت و گفت: خانم دکتر که نبايد انقدر دل نازک باشن!
يه لبخند مسخره اي زدم و گفتم: کاري نداري مي خوام برم؟
کمي از عرق خورد وگفت: کار که دارم ولي نمي دونم شما وقت داريد يا نه؟
يه نفسي کشيدم و گفتم : وقت که ندارم اما براي تو جورش مي کنم... حالا کارت چي هست؟
- ممنون... سه شنبه امتحاناتم شروع مي شه. گفتم اگه مي شه تو درسام بهم کمک کني ...فقط درسايي که مشکل دارم.
کمي فکر کردم و گفتم: اولين امتحانت چيه؟
- عربي ... اگه ميدوني کار داري مزاحمت نميشما؟
گردنمو کج کردم وگفتم: اصلا تعارف کردن بهت نمياد ... در ضمن کار من هيچ وقت تمومي نداره فقط خواستي بياي، حول و حوش نه ونيم- ده بيا.
با لبخند گفت: ممنون ...جبران مي کنم.
romangram.com | @romangram_com