#حجاب_من_پارت_22


_ آی

حس کردم تو یه جای نرمی فرو رفتم

نگاه کردم

طاها منو گرفته بود تو بغلش و داشت میدوید سمت اورژانس

شرم تمام وجودمو فرا گرفت خودم سرخ شدن صورتمو حس میکردم و تو دلم همش داشتم استغفار میکردم خیلی میترسیدم از اینکه گ*ن*ا*ه کرده باشم

گاهی با نگرانی بهم نگاه میکرد چون اشکام داشت همینجور میرفت اونم از ترس هول کرده بود

وارد اورژانس شد و اروم منو روی یکی از تختا گذاشت

خواست خودش معاینم کنه که اجازه ندادمو به زور مجبورش کردم بره یه دکتر خانم صدا بزنه

با عصبانیت رفت بیرون و چند دقیقه بعد برگشت من داشتم همینجور اشک میرختم خدایی دردم خیلی وحشتناک بود انگار یه نفر محکم کمرمو گرفته بود فشار میداد جوری که استخونام داشتن خورد میشدن

وقتی حالمو دید داد زد دکتر نیست یک ساعت دیگه میاد نمیخوام بخورمت که بزار معاینت کنم داری میمیری دیوانه

با همون حالم سرمو به علامت منفی تکون دادم

محلم نداد و اومد چادرمو کند اروم منو دمر خوابوند و همونجور از رو مانتو دستشو قسمتای مختلف کمرم میزاشتو میپرسید درد دارم یا نه

وقتی فهمید کدوم قسمت کمرم درد میکنه گفت باید عکس بگیرم

طاها_ پرستار؟

romangram.com | @romangram_com