#هستی_من_باش_پارت_50
ـ نه راحت باش.
سرم و چرخوندم ببینم دیگه چه وسایلِ دیگه ای داره که چشمم به ماشین های مسابقه افتاد. عاشق ماشین سواری بودم. خودمم دارم تو پیست رانی برای مسابقات رانی تمرین می کنم آخر ماه دیگه هم مسابقه اش هست. از جام بلند شدم.
ـ کجا بلند شدی؟
ـ سامان اونا که فعلا تو صف هستن. تا سوارِ ترن بشن طول می کشه بیا بریم ماشین سواری.
ـ ماشین سواری؟ بشین سر جات بابا اون واسه اونایی که بلدن.
ـ خب منم بلدم.
ـ اوسکل ماشین سواریِ معمولی که نه، کسایی می تونن سوار بشن که قبلا آموزش دیده باشن.
ـ خب منم آموزش دیدم. بریم دیگه.
ـ کوچولو اون جا تست می گیرن خرابکاری می کنی ها.
ـ من آمـــــــوزش دیدم.
ـ باشه بریم.
سامان نیومد. گفت من نگات می کنم تو برو تو. اول باید یه تست می دادم بعد با گروه های آماده برای مسابقه، مسابقه می دادم. هر کی می برد می تونست از دکور اون جا که پر بود از انواع و اقسام عروسک و ماسک صورت و فندک و خیلی چیزای دیگه... برداره. یکی از کارکنا بهم کلاه و دستکش و چیزای دیگه داد. یه نفر جلوم بود تا بره تست بده. منم مشغول نگاه کردن به دکور اون جا شدم. یه عروسک خیلی خوشگل اون جا بود. اگه ببرم حتما اون و برمی دارم. یه قورباغه ی سبز بود و خیلی گنده. فکر کنم اندازه ی من می شد. دختری که جلوی من تست داده بود بود قبول نشد. بالاخره نوبت من شد. یه نگاه به سامان انداختم روی صندلی تماشاچی ها داشت من و نگاه می کرد. رفتم نشستم. باید دو دور می زدم همراه یکی از کارکنای اون جا تا تاییدم بکنه. دو دور رو کامل زدم و قبول شدم که برم تو مسابقه. شش نفر باید مسابقه می دادن هر شش نفر با اومدن من جور شدن. رفتیم نشستیم توی ماشین ها از تو ماشین یه نگاه به سامان انداختم دست به سینه نشسته بود و داشت من و نگاه می کرد. براش با دستم بای بای کردم. هیچ عکس العملی نشون نداد. بی احساس! با صدای سوت ماشینا راه افتادن. سه دور باید می زدیم. دور اول همه با هم حرکت کردیم. دور دوم یکی در میون جلو عقب می شدن. دور سوم پام و تا آخرین جایی که امکان داشت گذاشتم روی گاز و از همه سبقت گرفتم. یه پسره هی از من سبقت می گرفت تا خط پایان فاصله ای نداشتم. باید من می بردم. از ترفندی که استادم بهم یاد داده بود باید استفاده می کردم. یک، دو، سه و ماشین رو تا جایی که امکان داشت نزدیکش بردم و یه دفعه ماشین و مالیدم بهش البته طوری که ماشینا روشون لک نیفته، چون به جای عروسک باید بهشون خسارت می دادیم! وقتی ماشین رو مالیدم بهش زود کشید اون ور و منم با سرعت خط پایان رو رد کردم.
جــــــــــــــــــــــــیغ.
ـ بردم.
romangram.com | @romangram_com