#هستی_من_باش_پارت_49
ـ چرا بخور.
لیوان رو گذاشت رو دهنم و منم مجبور شدم تا ته سر بکشم. بچه ها می خواستن ترن سوار بشن، اما من ترسیدم.
ـ هستی سوار می شی؟
ـ نه مایکل نمی تونم.
ـ سامان پاشو بریم.
سامان:
ـ نه شما برین من نمی یام.
ـ چرا؟
ـ نه با ترن حال نمی کنم.
نگو حال نمی کنم فدات شم بگو به خاطر من نمی ری.
ـ سامان برو سوار شو من حالم خوبه.
ـ مگه من به خاطر تو سوار نمی شم؟ خودم نمی خوام سوار شم حوصله ندارم.
ـ خب نرو. ایــــــــش!
ـ این ایش کلا ورد زبونت هست؟
ـ مشکلی داری باهاش؟
romangram.com | @romangram_com