#هستی_من_باش_پارت_35
ـ دکتر شکمشون هم مثل دستشون شده.
ـ شما از کجا می دونی؟
سامان یکی از ابروهاش رو داد بالا و گفت:
ـ من دیدم خودم.
ـ خوب حالا که به شما نشون داده بهتر هست منم ببینم تا دقیق تر دارو بنویسم.
بعد دستش رو گذاشت رو پام و گفت خجالت نکش. تو که به اون نشون دادی بذار منم ببینم عزیزم.
همیشه وقتی یکی به پام دست می زد مور مور می شدم و با یه حرکت دست دکتر رو از رو پام برداشتم.
سامان:
ـ دکتر بنده همسرش هستم. شما هم همسرشی؟
دکتر که انگار جا خورده باشه خیلی جدی گفت:
ـ پس اگه شما می گی هست لابد هست. خب این قرص ها رو از داروخانه تهیه کنید و بهش بده. یه حساسیت ساده هست زود خوب می شه.
خدا رو شکر آمپول نداد. وقتی از بیمارستان اومدیم بیرون یه لبخند گنده زدم.
ـ چیه کپکت خروس می خونه؟
ـ آمپول نداد.
یه سر تکون داد و سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه. عجب شبی بود امشب ها!
romangram.com | @romangram_com