#هستی_من_باش_پارت_26
وای من امشب چطور با این پسرِ بخوابم؟ نکنه بزنه بلایی سرم بیاره؟ نه، مردونگیش رو ثابت کرده. اگه می خواست بلایی سرم بیاره تا الان آورده بود. با اون لباسایی که من جلوی این می پوشم خیلی مرد هست که دست از پا خطا نکرده. به ساعت نگاه کردم. ساعت دو و نیم بود. اَه چرا این زنیکه نمی خوابه؟ از بی خوابی دارم می میرم. سامانم که انگار دیدن فیلم اونم با شارل خیلی بهش کیف می ده. ایش.... حیف که نمی تونم برم اتاق خودم چون وقتی شارل این جاست رفتن به اتاقم ممنوع هست وگرنه می رفتم اتاقم و می خوابیدم. ساعت سه بود که خانم تصمیم گرفت بخوابه، بلند شد. شب بخیر گفت و رفت اتاقش تا بخوابه. سامانم از جاش بلند شد و رو به من گفت:
ـ من نمی تونم به خاطر تو بیدار بمونم یا پاشو همین الان بریم بخوابیم یا همین جا می گیری می خوابی.
ـ نمی خوام. نمی بینی دارم فیلم می بینم؟
ـ اگه می خوای فیلم ببینی پس باید همین جا بخوابی؟
ـ نه خیرم من فیلم رو می بینم بعد هم می یام می خوابم.
ـ یا همین الان می یای یا دیگه نمی یای.
ـ من الان نمیـــــــــام!
ـ باشه پس همین جا بگیر بکپ!
ـ خودت بکپ!
رفت سمت اتاقش منم همین طور داشتم نگاش می کردم در اتاقش و باز کرد دم در اتاقش وایستاد. دستش و آورد بالا یه بای بای باهام کرد. بعد در اتاقش و بست و قفلش کرد.
اَه، همین یه کار رو کم داشتم. بلند شدم تلویزیون رو خاموش کردم چراغ ها رو هم خاموش کردم رفتم سمت اتاقش آروم در زدم و گفتم:
ـ در و باز کن می خوام بخوابم.
جواب نداد. این بار بلند تر در زدم و گفتم:
ـ بهت می گم در و باز کن وحشی!
romangram.com | @romangram_com